تربیت

/tarbiyat/

مترادف تربیت: پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن

برابر پارسی: پرورش، فرهیختن

معنی انگلیسی:
culture, education, nurture, training, upbringing, civility

لغت نامه دهخدا

تربیت. [ ت َ ] ( ع مص ) پروردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): چون بقدرت بیچون ترتیب تربیَت و تربیت و تزتیت عالم امکان بدرجه رابع رسند. ( دره نادره چ شهیدی ص 12 ). || دست نرم بر انزلی بچه زدن تا بخواب رود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

تربیت. [ ت َ ی َ ] ( از ع ، مص ) تربیة. پرورانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پروردن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). پروردن و آموختن ، وبا لفظ دادن و کردن مستعمل. ( آنندراج ) :
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.
مسعودسعد.
... و بمزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم.( کلیله و دمنه ).
یزدانْش زلعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان.
خاقانی.
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم.
سعدی.
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. ( گلستان ). تربیت یکسان است ولیکن طبایع مختلف. ( گلستان ). فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد... تا بحدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگیست و حق تربیت ، وگرنه بقوت ازو کمتر نیستم. ( گلستان ).
حقوق تربیتت را که در ترقی باد
زبان کجاست که در حضرتت فروخوانم ؟
صائب.
- باتربیت ؛ باادب و بادانش. ( ناظم الاطباء ).
- بی تربیت ؛ بی ادب. بی دانش. ( ناظم الاطباء ).
- تعلیم و تربیت ؛ آموزش و پرورش.
|| تأدیب و سیاست. ( ناظم الاطباء ) :
اگر از سختی ایام شودآدم نرم
روی من تربیت سیلی استاد کند.
صائب.
رجوع به تربیة و «تعلیم و تربیت » شود. || ترقی و برتری. ( ناظم الاطباء ). || احسان و تفقد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : امیر [ مسعود ] وی [ خواجه احمدحسن ] را گرم پرسید و تربیت ارزانی داشت و به زبان نیکوئی گفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144 ). تا حضرت خلافت با وی [ فضل بن ربیع ] بسر رضا آمد... و امیدوار تربیت و اصطناع فرمود. ( تاریخ بیهقی ). و این تشریف که خلیفه فرمود بدو رسانید... و امیدوار دیگر تربیت ها گرداند. ( تاریخ بیهقی ). با آنکه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تربیت خدمتکاران حاصل است می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). هرکه هست بر اندازه تربیت ملک از او فایده بر تواند داشت. ( کلیله و دمنه ). تربیت پادشاه برقدر منفعت باید. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب یاددادن
۱- ( مصدر ) پروردن پروراندن . ۲- آداب و اخلاق را بکسی آموختن . ۳- ( اسم ) پرورش یا تربیت بدنی . پرورش بدن بوسیل. انواع ورزش . یا تعلیم و تربیت . آموزش و پرورش .
پروردن یا دست نرم بر پهلوی بچه زدن تا بخواب رود .

فرهنگ معین

(تَ یَ ) [ ع . تربیة ] (مص م . ) ۱ - پروردن . ۲ - ادب و اخلاق را به کسی آموختن . ، ~بدنی سازمانی که برنامه ریزی و اجرای امور ورزشی را بر عهده دارد. ، ~معلم مرکزی که دانشجویان را برای تدریس در مدارس یا دانشگاه ها آموزش می دهد، دانش سرا.

فرهنگ عمید

۱. پروردن، پروراندن، پرورش دادن.
۲. ادب و اخلاق به کسی یاد دادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تربیت یعنی پرورش در جهت رشد و کمال.
از آن به مناسبت در بابهای صلات، حج، تجارت، نکاح، صید و ذباحه و لقطه سخن گفته شده است.

تعریف
بعثت پیامبران، نزول کتابهای آسمانی و تشریع شرایع و تکالیف، همه در راستای تربیت انسان و هدایت او به صراط مستقیم عبودیت و نیل به هدف والای خلقت، یعنی معرفت خداوند متعال و تخلق به فضائل انسانی و دوری جستن از رذائل و خوی حیوانی است؛ چنان‏که آیات و روایات متعدّدی بر این حقیقت تأکید دارند و اصولا فلسفه تشکیل حکومت دینی و نصب کارگزاران شایسته و صالح در رأس امور، تشریع فرائضی‏همچون امر به معروف و نهی از منکر و اهتمام دین به تعلیم و تعلم، همان تربیت انسان به تربیت الهی و نیل او به قله بلند معرفت و عبودیت است.

تربیت فرزند
از وظایف مهم ولی کودک نسبت به وی اهتمام به تربیت او است. مضمون بسیاری از روایات چنین است: بگذارید کودک تا شش یا هفت سالگی بازی کند، سپس به تعلیم و تربیت او همّت گمارده، خواندن، نوشتن، قرآن، نماز، حلال و حرام و معارف دینی را به او بیاموزید و چون به سنّ نه سالگی رسید اهتمام و تأکید بیشتری- بویژه در امر نماز- داشته باشید. همچنین فرزندانتان را با احادیث و سخنان ما آشنا سازید قبل از آنکه مرجئه - فرقه‏ای منحرف از خط امامت- از شما پیشی گرفته، آنان را گمراه کنند.


برخی احکام تربیت
...

[ویکی فقه] تربیت (قرآن). تربیت، پرورش در جهت رشد و کمال و استعدادهای درونی، بالقوه را به فعلیت رساندن را گویند.
تربیت از ریشه «ربو» به معنای فزونی و نمو است. راغب می نویسد: «ربیت الولد» از واژه «ربو» است و برخی گفته اند: اصل آن از مضاعف: رب - ربب بوده است. بدین جهت در معنای رب می نویسد: رب، در اصل به معنای تربیت و آن ایجاد شیء به صورت تدریجی تا حد رسیدن به کمال است. بر این اساس، تربیت، پرورش دادن و استعدادهای درونی، بالقوه را به فعلیت رساندن وکاربرد آن در اشیایی همانند فرزند و زراعت است که قابلیت رشد و نمو داشته باشد. واژه های مورد استفاده در این مدخل، «رب»، «رشد»، «تزکیه»، «اعیننا» و قرائن و سیاق آیات است.
تعریف
بعثت پیامبران، نزول کتابهای آسمانی و تشریع شرایع و تکالیف، همه در راستای تربیت انسان و هدایت او به صراط مستقیم عبودیت و نیل به هدف والای خلقت، یعنی معرفت خداوند متعال و تخلق به فضائل انسانی و دوری جستن از رذائل و خوی حیوانی است؛ چنان که آیات و روایات متعدّدی بر این حقیقت تأکید دارند و اصولا فلسفه تشکیل حکومت دینی و نصب کارگزاران شایسته و صالح در رأس امور، تشریع فرائضی همچون امر به معروف و نهی از منکر و اهتمام دین به تعلیم و تعلم، همان تربیت انسان به تربیت الهی و نیل او به قله بلند معرفت و عبودیت است.
تربیت فرزند
از وظایف مهم ولی کودک نسبت به وی اهتمام به تربیت او است. مضمون بسیاری از روایات چنین است: بگذارید کودک تا شش یا هفت سالگی بازی کند، سپس به تعلیم و تربیت او همّت گمارده، خواندن، نوشتن، قرآن، نماز، حلال و حرام و معارف دینی را به او بیاموزید و چون به سنّ نه سالگی رسید اهتمام و تأکید بیشتری- بویژه در امر نماز- داشته باشید. همچنین فرزندانتان را با احادیث و سخنان ما آشنا سازید قبل از آنکه مرجئه - فرقه ای منحرف از خط امامت- از شما پیشی گرفته، آنان را گمراه کنند.
عناوین مرتبط
...

دانشنامه عمومی

تربیت (فیلم ۱۹۵۸). تربیت ( انگلیسی: Parvarish ) یا پرورش یک فیلم است که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به راج کاپور، مالا سینها، نظیر حسین و لالیتا پاوار اشاره کرد.
عکس تربیت (فیلم ۱۹۵۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی هر موجود و به ظهور و فعلیت رساندن امکانات بالقوۀ موجود در درون او. در مورد انسان، فراهم آوردن شرایط برای شکوفایی همۀ استعدادهای درونی در جهت رسیدن به هدف مطلوب (با برنامه ای حساب شده) تربیت نامیده می شود. در کاربردهای عمومی تر، تربیت به معانی مختلف به کار می رود ازجمله ۱. در معنای عامیانه و در تعابیری چون باتربیت، و بی تربیت به مفهوم برخورداری فرد از رفتارها یا هنجارهای اخلاقی و آرمانی پیش کسوتان و بزرگسالان گروه یا قشری خاص از جامعه و غالباً مترادف با ادب به کار می رود. سلام کردن، جلوی پای معلم یا بزرگ ترها برخاستن، اطاعت از دستور پدر و مادر، و مشابه این ها تربیت تلقی می شود؛ ۲. پرورش؛ ۳. آموزش ویژه برای کسب مهارتی خاص به منظور اشتغال به حرفه ای معین، ازجمله تربیت معلم، تربیت مدرس، تربیت کارگر ماهر، تربیت خلبان، تربیت کادر سیاسی. تربیت در ایـن مفهوم، بــه «آموزش» مستقیم نزدیک می شود و مستلزم وجود استانداردهای لازم برای یک حرفه یا شغل، مرکزی با امکانات خاص، برنامه ای منظم، زمانی مشخص، و ارزشیابی دقیق است؛ ۴. همراه با تعلیم، برابر با عبارت «آموزش و پرورش». در این کاربرد، منظور از تربیت (یا پرورش) پرداختن به جنبه های انسانی و اخلاقی و معنوی، و مراد از تعلیم (یا آموزش) تقویت جنبه های ذهنی و نظری و آگاهی بخش است.

تربیت (نشریه). نخستین نشریۀ روزانۀ ایران. از ۱۱ رجب ۱۳۱۴ تا ۲۹ محرم ۱۳۲۵ق، ابتدا به صورت هفتگی و سپس روزانه و پس از آن مجدداً هفتگی، به مدیریت محمدحسین فروغی اصفهانی و نیابت سلیمان، در تهران، با چاپ سنگی منتشر شد.

جدول کلمات

ادب

مترادف ها

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

steerage (اسم)
راهنمایی، اداره، تربیت، هدایت، سکان

cultivation (اسم)
ترویج، زراعت، تربیت، کشت، تهذیب

civility (اسم)
مدارا، نزاکت، نجابت و رفتار خوب، تربیت، مردمی

nurture (اسم)
غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه

upbringing (اسم)
تربیت، روش اموزش و پرورش بچه

pedagogy (اسم)
تربیت، تعلیم، فن تعلیم، نواموزی، فن اموزش وپرورش کودک، للگی

gentry (اسم)
تربیت، اصالت، مردمان محترم و با تربیت

gentrice (اسم)
نجابت، تربیت، اصالت

pedagogics (اسم)
تربیت، فن اموزش وپرورش کودک، للگی

فارسی به عربی

اسلوب , غذاء

پیشنهاد کاربران

سلیم
تربیت: پرورش، نمی دانم چرا وختی که واژه زیبای آموزش و پرورش را داریم باید به اربی بگوییم تعلیم و تربیت عبادت است مگر نمی توانیم زیباترش کنیم و بگوییم آموزش و پرورش ستایش است، از نوشتن یک واژه سد در سد فارسی هیچی از کسی کم نمی شود، بکوشیم فارسی مان را پر بارتر کنیم.
واژه تربیت
معادل ابجد 1012
تعداد حروف 5
تلفظ tarbiyat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: تربیة]
مختصات ( تَ یَ ) [ ع . تربیة ] ( مص م . )
آواشناسی tarbiyat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
هرچی باید سعی کنید و انجام بدهید: تربیت فرزندت به عهده بگیرید وبه دیگران نسپارید امّا بدون اتکا به ائمه ( علیهم السلام ) وتوکّل به الله الحفیظ؛ به هیچ نتیجه مطلوب نخواهی رسید.
"واللهُ خیر حافظاً وهو أرحم الراحمین"
فرهیزش
داشتن حُسن برخورد و معاشرت
بار آوردن،
بارآوری، بارآورش
هم خانواده ی ( تربیت )
میدونید بگید ؟
زیادت و رشد
پرورش دادن استعدادو به فعلیت درآوردن آن
تَربیَت
واژه ای اَرَبی اَز ریشه یِ سه تاییِ رَبَبَ دَر ریختارِ گویا تَفعیل اَست.
اَفروزانِش واژه هایِ پارسیِ بَرابَرنِهاد با تَربیَت :
پَروَرِش : کاربُردِ این واژه تا اَندازه ای نادُرُست اَست . پَروَرِش نام کارپایه یِ پَروَردَن اَست . دَر پارسی دو کارواژه بَرای دو نِگَریسته باش دارَد اَگَر کَسی خودَش را بِپَروَرَد نام واژه یِ آن پَروَرِش اَست وَلی اَگَر کَسی کَسِ دیگَری را بِپَروَرانَد نام واژه یِ آن پَروَرانِش اَست ، بایَد دید دَر کُجا وَ چه کُنونه وَ گونِگی آن را به کار می بَریم:
...
[مشاهده متن کامل]

پَروَردَن < پَروَرِش
پَروَراندَن < پَروَرانِش
ریشه شنِاسیِ پَروَر :
ستاکِ این واژه پَروَر اَست که اَز دو بَخش چِهرانده شُده وَ به رُخسارِ پَروار هَم گُفته می شَوَد :
پَروَر : پَر - وَر ؛ پَروار : پَر - وار
پیش وَندِ پَر دَر پارسی چَند چِهر دارَد :
پَر - دَر پَرداختَن، پَرا - دَر پَراکَندَن، پیرا - دَر پیرامون
مینه یِ این پیش وَند : گِرداگِرد ، دُور و بَر
سِتاکِ وَر یا وار به مینه یِ پوشیدَن وَ پوشِش اَست مانَندِ : شَلوار : شَل - وار ( شَل =پا ، وار =پوشِش )
پَروار : گوسفَندِ پَرواری = گوسفَندی که دَر جایی که دُور وُ بَرَش دیوار کِشیده شُده چاغ و چِله شُده اَست.
پَردیس ( فِردوس ) = جایی دَر آن جَهان به مانَندِ باغی که گِرداگِردِ آن دیوار کِشیده شُده اَست.
رویِ هَم رَفته پَروَر یا پَروار : گِرداگِردِ جایی یا چیزی یا کَسی را پوشاندَن یا به سُخَنواره ای بَستَن وَ با این کار اَز آن نِگه بانی کَردَن وَ سِپَس آن را بالاندَن وَ رویاندَن ، مانَند هَر جایی که بَرایِ اَنجامِ کارها نیاز به ساختمان دارَد و ساختمان هَم دیوار و کَپ وَ زیربام دارَد مانَندِ : دانِشگاه ، آموزِشگاه ، دَبِستان ، دَبیرِستان وَ . . .
به زَبانِ ساده : پَروَر یا پَروار = دُورِ جایی را پوشاندَن.
آن چه ما اِمروز اَز این واژه می فَهمیم مینه ها وَ فَهمیده های دُوُم وُ سِوُمِ آن اَند.
ریشه یابی واژه یِ فَرهیختَن :
واژه یِ فَرهیختَن یا فَرهیزیدَن وَ فَرهیزاندَن
ریشه یا سِتاک این کارواژه هیز اَست که چِهرِ کُهَن آن آز وَ آخ می باشَد که کارواژه هایی با رُخسارهای گونه گون دَر پارسیِ دَری به جا مانده اَست :
آختَن ، آزدَن ، آهیختَن ، آهیزیدن
به چِهرِ زا دَر :
زا به راه = اَز راه بیرون شُدَن
زادَن = زِه یا زِندی را زاییدَن : زِند اَز دَرون زِهدان به بیرون آوَرده می شَوَد.
آزاد = با زاده شُدَن بیرون آمَده
شَمشیرِ آخته = شمشیرِ اَز نیام بیرون یا بَرکِشیده شُده
آهَنجیدَن ، آهَنگ ، آهَنج
آهَنگِ سِپار = قَصدِ سَفَر ( اَز خانه بیرون آمَدَن )
آهَنگ = تَرانه ، قَصدِ و بَرکِشی آرِزویی یا آوازی اَز دَرون به بیرون
مینه یِ نُخُستینِ آن را بایَد دَر بُنِ آز یا اَز جویید ، اَز یا آز : به سوی بیرون وَ هَم ریشه با aus آلمانی وَ out اِنگِلیسی وَ ex لاتینی ست .
آزدَن: آز - د - اَن ( دِ نِشانه یِ زمانِ گُزَشته وَ اَن نِشانه یِ اَنجامِ کار اَست ) مینه : به سوی بیرون آوَردَن یا بُردَن یا کِشیدَن
آهیختَن : آ - هیخ - ت - اَن
آهیزیدَن : آ - هیز - اید - اَن
فَرهیختَن : فَر - هیخ - ت - اَن
فَرهیزیدَن : فَر - هیز - اید - اَن
پیش وَند آ - : کوتاه نِویسیِ آیَنده یا آی اَز آمَدَن به پارسی اِمروز اَنجام دادَن یا کَردَن یا اَز نَهان به آشکار آوَردَن
آهیختَن : اَز دَرون به سویِ بیرون بیای یا بیاوَر
فَرهیختَن : اَز دَرون به سویِ بیرون بِبالان وَ بِرویان وَ بِوالان
والاندَن ، رویاندَن وَ بالاندَن = رُشد دادَن
واژه یِ رُشد اَرَبیده یِ رُست اَز رُستَنِ پارسی اَست.
واژه یِ وَلَد اَرَبیده یِ والا دَر پارسی اَست که دَر مینه یِ دیگری دَر اَرَبی کاربَرد دارَد : زاییدَن
واژه نامَک:
اَفروزانِش = توضیح
سه تایی = ثُلاثی
ریختار = باب ، صیغه
بَرابَر نَهاد = مُعادِل
نِگَریسته = مَنظور
چِهریدَن = تَشکیل شُدَن؛ چِهراندَن = تَشکیل دادَن
کُنونه ، گونِگی = حالَت
رُخس ، رُخسار = صورَت ( سوروَش ، سورَش پارسیِ آن )
سُخَنواره = عِبارَت
کَپ = کَف ( کَپِ اُتاگ = کَفِ اُتاق، کَفه یِ تَرازو = کَپه یِ تَرازو وَ دَر زبان آمگانه : بِکَپ = دِراز بِکِش و بِخواب روی کَپ / کَفِ زَمین )
سَخ ، سَخف = آسِمانه ، زیربام ، سَقف
کوتاه نِویسی = اِختِصار
باش داشتَن ، بود وُ باش داشتَن = وُجود داشتَن

در پارسی : فرهیختن = تربیت کردن ، فرهیزش= تربیت ، فرهخت = تربیت شد ، فرهیخته = ادیب .
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: دایان ( اوستایی: دایَنگْهْ ) وینایا ( سنسکریت: وینَیَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس