ترتیب نهادن

لغت نامه دهخدا

ترتیب نهادن. [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) نظام نهادن. رسم گذاردن و انجام دادن کاری بر آئین نظم : خواجه احمد بدیوان آمدو بنشست و شغل وزارت سخت نیکو پیش گرفت و ترتیبی و نظامی نهاد که سخت کافی و شایسته و آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ).

فرهنگ فارسی

نظام نهادن . رسم گذاردن و انجام دادن کاری بر آئین نظم

پیشنهاد کاربران

بپرس