ترحیل

لغت نامه دهخدا

ترحیل. [ ت َ ] ( ع مص ) روان کردن کسی از جای خویش. ( تاج المصادر بیهقی ). کوچ فرمودن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب )( آنندراج ). بیرون کردن کسی را از بلد خویش و از جای برکندن و بی آرام ساختن وی را برای کوچ. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || برداشتن بر کسی شمشیر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نگار کردن جامه را. ( ذیل اقرب الموارد ). || ( اِ ) سپیدی سیاهی آمیخته یا سرخی بر هر دوشانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سفیدی غالب یا سرخیست در شانه. ( شرح قاموس ). شهبة او حمرةعلی الکتفین موضع ما یقع علیه الرحل. ( متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کوچانیدن کوچ فرمودن . جمع : ترحیلات .

پیشنهاد کاربران

بپرس