ترز

لغت نامه دهخدا

ترز. [ ت َ ] ( ع مص ) تارز گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت و صلب گردیدن. ( ناظم الاطباء ). خشک و سخت و صلب گردیدن چیزی. ( از المنجد ). غلیظ و خشک و سخت شدن. ( از اقرب الموارد ). || بر زمین افکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || خوردن گوسپند گیاه تر و منقطع گردیدن بدان اجواف آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || افتادن موی دم شتر از بیماری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تَرَز شود. || ( اِمص ) گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ترز. [ ت َ رَ ] ( ع مص ) گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بر زمین افکندن. ( منتهی الارب ). || خوردن گوسپند گیاه تر و منقطع گردیدن بدان اجواف آن. ( منتهی الارب ). || افتادن موی دم شتر از بیماری. ( منتهی الارب ). و رجوع به تَرْز شود. || بسته شدن آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

ترز. [ ت ِ رِ ] ( اِخ ) نام زنی از شاهزادگان اسپانیایی و دختر آلفونس ششم که سفیه و حیله گر بود. وی پس از جنگ و جدال با هانری و آلفونس هشتم و پس از آن با پسرش آلفونس ، مغلوب و اسیر شد و بسال 1130 م. در زندان درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).

ترز. [ ت ِ رِ ] ( اِخ ) دآویلا ( سَنْت... ) ( 1515 - 1582 م. ). زنی عارف و اصلاح کننده وضع کارمل فلسطین که در ویلای اسپانیا متولد شد. وی بسال 1533 م. از ویلا به کارمل رفت و 17 دیر برای زنان و 15 دیر برای مردان در آنجا تأسیس کرد. نوشته های او در میان شاهکارهای زبان اسپانیایی همانقدر مطلوب است که آثار مذهبی وعرفانیش در میان مسیحیان. ذکران وی 15 اکتبر است.

ترز. [ ت ِ رِ ] ( اِخ ) ( 1873 - 1897م. ) وی از زنان مذهبی دین مسیح در لیزیو بود و بسال 1925 م. در شمار مقدسان درآمد. ذکران وی سوم اکتبر است.

فرهنگ فارسی

ترزعیسی کودک ( قدیسه ) یاترز مارتن ( و.الانسون ۱۸۷۳ - ف. ۱۸۹۷ م . ) وی راهبه کرملی شهر لیزیو بود و در ۱۹۲۷ در ردیف قدیسات قرار گرفت . ذکران وی ۳ اکتبراست.
وی از زنان مذهبی دین مسیح در لیزیو بود و بسال ۱۹۲۵ در شمار مقدسان در آمد و ذکران وی سوم اکتبر است .

گویش مازنی

/terez/ قله ای در شرق روستای نصف چال لفورسوادکوه & پشت کردن به کسی و بی اعتنایی کردن به او - به کنایه سخن گفتن & منطقه ای در اطراف شیرگاه

پیشنهاد کاربران

[ ت ُر ] به ضم ت و سکون ر
منحصر به فرد، جالب، معادل واژه ی خفن
خوب، خوشمزه، مطابق میل
احتمال می رود این واژه در اصل پهلوی «ترذ» بوده باشد، که تغییر یافته ی آن «ترد» شده است که به معنی شکننده به کار می رود. و در برخی مناطق پارسی زبان «ذ» به «ز» تبدیل شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال کاربرد:
هوای ترز: هوای خوب
غذای ترز: غذای خوشمزه
آدم ترز: آدم منحصر به فرد و جالب
ترفند ترز: ترفند خفن
این واژه در ایران مرکزی از جمله کرمان به کار میرود. ( فرهنگ واژگان [dehkhodaworddetail - 8d41555d66f040b2b25307459d04f856 - fa. html شهربابک] )

بپرس