تسبیق

لغت نامه دهخدا

تسبیق. [ ت َ ] ( ع مص ) ناتمام افکندن گوسفند بچه خود را. || گرفتن آنچه را که گرو بسته بود و بردوانیدن اسب یا دادن آنرا. از لغات اضداد است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || بند پای بر پای مرغ گذاشتن. ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مسابقه گذاشتن بین خیل. ( ازمتن اللغة ). || بدره گذاشتن میان شعراء تاهر کدام که غالب آیند جایزه را دریافت کنند. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). و رجوع به سبق و مسابقه شود.

فرهنگ فارسی

ناتمام افکندن گوسفند بچه خود را . با غین مشهورتر است .

پیشنهاد کاربران

بپرس