تسطیر

/tastir/

لغت نامه دهخدا

تسطیر. [ ت َ ] ( ع مص ) نوشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || فراهم آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تألیف نمودن. ( آنندراج ) ( از متن اللغة ). || با هم آوردن چیزی که آنرا اصلی نباشد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تألیف اساطیر. ( المنجد ). چیزهای باطل آوردن.( آنندراج ). سخن های پریشان و بی اصل گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || احادیث شبیه باطل آوردن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). گفته ها را برای کسی آراستن و زینت دادن. ( از اقرب الموارد ). || برگماشته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- خط کشی کردن . ۲- سطر بندی کردن . ۳- نوشتن تالیف کردن. جمع : تسطیرات .
برگماشته شدن مسلط شدن بر چیزی و اشرف داشتن و نگهبانی کردن بر آن و متعهد احوال آن شدن

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - خط کشی کردن . ۲ - سطربندی کردن .

فرهنگ عمید

۱. خط کشی کردن، سطربندی کردن.
۲. نوشتن.
۳. سخن های پریشان و افسانه سر هم کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس