تشخیص

/taSxis/

مترادف تشخیص: امتیاز، بازشناخت، بازشناسی، تعیین، تفکیک، تمییز، درک، فهم، بازشناختن، تمیز دادن

برابر پارسی: باز شناختن، بازشناخت، بازشناسی، پی بردن، شناسایی

معنی انگلیسی:
distinction, discernment, finding, diagnosis, differentiation, eye, recognition, style, discretion, discernmment, assessment, [law]finding, [med.] diagnosis

لغت نامه دهخدا

تشخیص. [ ت َ ] ( ع مص ) معین کردن چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). معین کردن و تمیز دادن چیزی از جز آن و از این است تشخیص امراض در نزد پزشکان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). بازشناختن از یکدیگر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
چون نقش غم ز دورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است.
حافظ.
|| بمعنی اجازه گرفتن نیز مستعمل است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و رجوع به تشخص شود.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) تمیز دادن چیزی را از دیگری باز شناختن . ۲- ( اسم ) باز شناخت تعیین . جمع : تشخیصات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر. ۲ - شناختن کسی یا چیزی .

فرهنگ عمید

۱. تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، معین کردن اینکه چه چیز از چه نوع است، شناسایی: تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود.
۲. (ادبی ) نسبت دادن ویژگی های انسانی به موجودات غیر ذی روح یا امور انتزاعی، جاندارانگاری.

فرهنگستان زبان و ادب

{diagnosis} [پزشکی] شناسایی بیماری براساس علائم و نشانه ها و تاریخچه و یافته های آزمایشگاهی

واژه نامه بختیاریکا

بُر

دانشنامه عمومی

تشخیص به معنی مشخص کردن طبیعت و علل چیزهاست. تشخیص در رشته های مختلفی با تفاوتهایی در کاربرد منطق، تحلیل و تجربه برای مشخص کردن روابط علیتی به کار می رود. در مهندسی سیستمها و علوم رایانه تشخیص معمولاً برای تعیین علل ایجاد علایم و کاهش مشکلات و راه حل برای مسائل به کار می رود. [ ۱] [ ۲]
عکس تشخیص

تشخیص (فیلم ۱۹۹۳). تشخیص ( به هندی: Pehchaan ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۳ و به کارگردانی دیپاک شیوداسانی است. در این فیلم بازیگرانی همچون سونیل شتی، سیف علی خان، شلیپا شیرودکار، مادهو، کیران کومار، رضا مراد، بینا بانرجی ایفای نقش کرده اند.
عکس تشخیص (فیلم ۱۹۹۳)

تشخیص (مجموعه تلویزیونی). تشخیص ( لهستانی: Diagnoza ) یک مجموعهٔ تلویزیونی درام پزشکی، لهستانی است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. [ ۳]
مایا اوشتاشفسکا
آدام وُرونوویچ
ماچئی زاکوشچیلنی
ماگدالنا پوپوافسکا
آلکساندرا کونیچنا
میخاو چرنتسکی
سونیا بوخوشیه ویچ
توماش درابک
آلکساندرا آدامسکا
آنتونی کرولیکوفسکی
بئاتا شچیباکوفنا
یوزف پاوْوُفسکی
کامیلا کامینسکا
ووکاش سیملات
ماچئی اشتور
یان انگلرت
دانوتا استنکا
ماتئوش کوشچوکویچ
• آنا اسمووُویک
مارتا مازورک
داوید زاوادزکی
مونیکا پیکووا
یاتسک کرول
آگنیشکا وُسینسکا
ورونیکا روساتی
الکساندرا چِـیِک
اوا سروا
یاتسک کناپ
استانیسواف برودنی
وویچیخ ژیلینسکی
ماتیلدا پودفیلیپسکا
توماش ددک
ماریوش درنژک
والدمار چیشاک
کاتاژینا اسکارژانکا
آگنیشکا پِشِـپیورسکا
زوفیا دومالیک
سباستیان استانکیه ویچ
• یوستینا اشنایدر
عکس تشخیص (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تشخیص (پزشکی)(diagnosis)
تعیین علت بیماری یا مصدومیت، با توجه به نشانه ها و علایم به دست آمده، طی معاینه و پرس وجو از بیمار، بررسی نتیجۀ آزمایش ها، عکس های پرتونگاری یا اسکنها، و سوابق پزشکی بیمار.

مترادف ها

specification (اسم)
تصریح، تشخیص، مشخصات، تعیین، ذکر خصوصیات

discernment (اسم)
بینایی، درک، تشخیص، بصیرت، تمیز، دریافت

assessment (اسم)
ارزیابی، تقویم، تخمین، تشخیص، براورد، اظهارنظر، تعیین مالیات، وضع مالیات

diagnosis (اسم)
تشخیص، عیب شناسی، تشخیص ناخوشی

recognition (اسم)
تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت

distinction (اسم)
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح

contradistinction (اسم)
تشخیص، تمیز، فرق

denotation (اسم)
تشخیص، علامت تفکیک، معنی و مفهوم

فارسی به عربی

تشخیص , تقییم , فرق

پیشنهاد کاربران

واژه تشخیص / مشخص و بن آن شخص ریشه ایرانی دارد . پیگشت شخص را بنگرید. . . . . اما بهترین واژه برای تشخیص پِیبُرد میباشد که دوستمان اشاره کردند. . .
برابر حقیقت را بریاب پیشنهاد دادم و حق را یاب و دریافت را به حقیقت رسیدن پس بهتر است بریافت را حقیقت بدانیم.
...
[مشاهده متن کامل]

حق = یاب ( به حق علی = به یاب علی = آنچه که علی بدان رسیده و از بابت حقی ( یابی ) به گردن دارد )
بریاب = حقیقت ( بریافت = حق و درستی بزرگ = حقیقت ) واژه بر همان اَبَر / اَپَر / و آپ ( up ) لاتین بوده و به چم بالایی و بیشتر است پس بریاب می شود حق و درستی بزرگ = حقیقت )
دریاب = به حق رسیدن = به حقیقت رسیدن = فهمیدن حقایق
حقوق = پاداش
حقوقدان = پاداشدان
محق = یابدار
محقق = یابنده

diagnosis
مثل تشخیص زودهنگام پوسیدگی دندان
🇮🇷 همتای پارسی: بازشناخت 🇮🇷
پی بردن، شناسایی
تشخص از ماده شخوص به معنی از حرکت افتادن چشم و به نقطه خیره شدن است .
یادمانی ، هیرمانی
شُسته= تشخیص
تمیز
( بیهقی )
ارایه تشخیص که ما در کلاس هفتم خوندیمش:اگر ما به یک شیا بی جان جان بدهیم از ارایه ی جان بخشی �تشخیص�استفاده کرده ایم. یک درس که درمورد ارایه تشخیص است در کلاس هفتم:درس اول، زنگ آفرینش. یک بند هم در مورد ارایه تشخیص:دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند گفت:باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند.
...
[مشاهده متن کامل]

از درس زنگ آفرینش کلاس هفتم

رقصیدن سرو حالت گل بی صوت هزار خوش نباشد

بیماری او را سرطان تشخیص د اده اند.
فهمیدن ، رسیدن بە معنی کامل
امیدوارم به پرنده ای دانه بدهی و اواز مرغ سحری گوش کنی

واژه تشخیص در حوزه ادبی یعنی یا انسان انگاری که در انگلیسی بدان personification گفته می شود . که عبارتست از انتساب یک یا چند ویژگی انسانی به غیر انسان که می تواند بصورت اضافی ( استعاره مکنیه منجر به تشخیص ) بیاید نظیر
...
[مشاهده متن کامل]

زلف سخن یا بصورت جمله نظیر گل از آمدن بهار می رقصد . در دو مثال ذکر شده زلف و رقصیدن دو صفت انسانی هستند که به سخن و گل نسبت داده شده اند .
تبصره ۱: نسبت دادن برخی از افعال و با صفات انسانی به خداوند متعال تشخیص نیست مثلا بگوییم دست خدا با مردم است .
تبصره : شاید برای عده ای این ابهام پدید آمده باشد که مگر گل و امثاله جاندار نیستند ؟ بله اما مقصود از تشخیص انتساب صفات انسانی است نه جان بخشی به اشیا و جمادات و . . .
با تشکر

به دانش گرای و بدو شو بلند
چو خواهی که از بد نیابی گزند
چنان سرمست شد جانم ز جام عشق جانانم
diagnose
بازشناسی
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت/براید که ماخاک باشیم و خشت
تشخیص: [اصطلاح امورمالی]تشخیص، عبارت است از تعیین و انتخاب کالا و خدمات و سایر پرداختهائی که تحصیل یا انجام آنها برای نیل به اجرای برنامه های دستگاههای اجرائی ضروری است.
تشخیص: ( diagnosis ) ) [امراض نباتی]شناسایی امراض، اختلال یا عارضه و نیز شناسایی عامل آن ها.
از ان مرد دانا دهان دوخته است
که بیند که شمع از زبان سوخته است
بازشناسی، شناسایی
برچید
بر شناسه، پی برد، بر یافت
برشناسی
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیواپ ( اوستایی: نیوَوَئیتی )
ویچین ( پهلوی )
ماسین ( کردی: ناسینه وه )
اَبهین ( سنسکریت: اَبهینی وِشَ )
آنوهاپ ( سنسکریت: اَنوبْهاوَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس