تعدیه

/ta~diye/

لغت نامه دهخدا

( تعدیة ) تعدیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) بازگردانیدن از کاری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مشغول ساختن کسی را بکاری. || بازگرداندن کسی را از کاری. || واگذاشتن کسی کاری را. ( از اقرب الموارد ). || فاگذرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درگذرانیدن. ( دهار ). گذرانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). روا داشتن و نافذ گردانیدن و یقال : عد عنه ؛ ای اصرف بصرک عنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روا داشتن و نافذ ساختن چیزی. ( از اقرب الموارد ). || فعل را متعدی کردن به مفعول. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). فعل لازم را متعدی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح اصول ) نقل حکم از اصل به فرع. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گذرانیدن گذرا کردن . ۲ - متعدی ساختن فعلی را .

فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تعدیة ] (مص م . ) ۱ - کسی را از کاری منصرف کردن . ۲ - فعل لازم را متعدی کردن . ۳ - گذرانیدن .

فرهنگ عمید

۱. روا داشتن، نافذ گرانیدن.
۲. امری را رها و ترک کردن.
۳. کسی را از کاری منصرف ساختن.
۴. (ادبی ) متعدی ساختن فعل لازم.

پیشنهاد کاربران

بپرس