تعصب

/ta~assob/

مترادف تعصب: خشک اندیشی، حمیت، غیرت، سخت گیری، عصیبت، جانب داری، طرف داری، هواداری افراطی، جانب داری کردن، حمایت کردن

برابر پارسی: پافشاری بیخردانه، پی ورزی، خشک اندیشی، ستیهندگی، کورباوری

معنی انگلیسی:
bigotry, crotchet, doctrinairism, dogmatism, fanaticism, intolerance, prejudice, spirit, zeal, zealotry, party - spirit

لغت نامه دهخدا

تعصب. [ ت َ ع َص ْ ص ُ ] ( ع مص )بستن عصابه. ( تاج المصادر بیهقی ). عصابه بر سر بستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || عصبیت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). حمیت و عصبیت و برنایشتی و جانب داری و طرفداری و حمایت. ( ناظم الاطباء ) : عمر من به شصت وپنج سال آمده و بر اثر وی [ بوسهل ] می بباید رفت و در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و میلی کشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175 ). به قدمی راسخ و عزمی ثابت در هواداری و حفظ خاندان کریم اتابکی تعصب نمود و حق گزاری کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 11 ).
تعصب را کمر دربسته چون شیر
شده بر من سپر بر خصم شمشیر.
نظامی.
خلقی به تعصب بر وی گرد آمدند. ( گلستان ). || دعوای عصبیت کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || حمایت کردن و یاری دادن و پشتی کردن و خویشاوندی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || مایل شدن بسوی کسی و دفاع کردن از حریم او و دامن بکمر زدن و جدیت نمودن در پیروزی وی. ( از اقرب الموارد ). || مخالفت و مقاومت کردن با کسی و مشاهده عناد و عصبیت در نفس خودبر علیه کسی کردن. ( از اقرب الموارد ). عداوت. کینه ورزی. دشمنی : سلطان را نیک درد آمده بود که حسنک را قرمطی خوانده بودند و به آن وحشت و تعصب خلیفه زیاده می گشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180 ). علی رایض حسنک را به بند می برد و استخفاف می کرد و تشفی و تعصب و انتقام مینمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 177 ). فضل ربیع که حاجب بزرگ بود میان بسته تعصب آل برمک را.( تاریخ بیهقی ایضاً ص 424 ). || نپذیرفتن گفتار حق در مقابل دلیل بر اثر تمایل به جانبی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سخت غیور بودن دردین و مذهب و دفاع کردن از آنها. ( از اقرب الموارد ). حمایت مذهبی. ( ناظم الاطباء ) :
تا گوش خوبرویان با گوشوار باشد
تا جنگ و تا تعصب با ذوالفقار باشد.
منوچهری.
|| قناعت نمودن بچیزی و راضی شدن به آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || میان بستن از گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جانب داری کردن ا کسی یاازطریقه ومذهبی، حمایت ویاری کردن، بچیزی دلبسته ومقیدبودن و، سخت از آن دفاع کردن
۱-( مصدر ) جانب داری کردن حمایت کردن حمیت داشتن.۲ - پر خاش کردن سخت گرفتن . ۳ -( اسم ) حمیت عصبیت . ۴ - سختگیری . جمع : تعصبات .
عصابه بر سر بستن

فرهنگ معین

(تَ عَ صُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) از چیزی سخت جانبداری کردن . ۲ - (اِمص . ) حمیت ، عصبیت . ۳ - سخت گیری .

فرهنگ عمید

۱. جانبداری کردن از مذهبی.
۲. به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن.
۳. [قدیمی] کینه، دشمنی.

واژه نامه بختیاریکا

بِر بو؛ تِند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعصب یکی از راذئل اخلاقی است که مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. و به معنی وابستگی غیرمنطقی به چیزی تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند.
«تعصب» و «عصبیت» در اصل از ماده«عصب» به معنی رگ ها و پی هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می دهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده اند، اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می رود. تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش های حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفت یاب و منابع شناخت زا را نیز شامل می گردد. ابن منظور در مورد معنای لغوی عصبیّت می گوید: «إن یدعوالرجل إلی نصرة عُصبته و التألّب معهم علی من یناویهم ظالمین او مظلومین؛ عصبة خویشاوندان پدری هستند و در پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود می باشد.»
مفهوم شناسی
بی تردید اساسی ترین پایه عبودیت و بندگی خدا تسلیم و تواضع در برابر حق است و به عکس هرگونه تعصب و لجاجت مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. تعصب به معنی «وابستگی غیرمنطقی به چیزی » تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجت به معنی اصرار بر چیزی است به گونه ای که منطق و عقل را زیر پا بگذرار، ثمره این دو شجره خبیثه نیز «تقلید کورکورانه » است که سد راه پیشرفت و تکامل انسان هاست.هنگامی که به تاریخ انبیای بزرگ بازمی گردیم و علل انحراف و گمراهی اقوام پیشین را مورد بررسی قرار می دهیم به خوبی می توان دریافت که این سه امر (تعصب و لجاجت و تقلید کورکورانه) نقش اصلی را در انحراف آنها داشته است و یک برنامه عام برای همه اقوام زشت کار پیشین بوده است، آنها به خاطر وابستگی شدید به افکار و برنامه های خرافی، و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروی نیاکان شان ادامه می دادند و به این طریق، خرافات بی اساس از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد، وصدای دلنشین مردان الهی که برای هدایت آنها آمده بودند، در میان نعره های جاهلانه آنان گم می شد.
تعصب از دیدگاه قرآن
داستان های از تعصب در قرآن اشاره است، به عنوان نمونه:
← داستان حضرت نوح
...

[ویکی شیعه] تَعَصُّب یا حَمیَّت از رذائل اخلاقی به معنای طرف داری غیرمنطقی نسبت به شخص، گروه یا چیزی است. تعصب را به دو گونه پسندیده و ناپسند تقسیم کرده اند. معمولا این واژه را بر گونه افراط آمیز و نکوهیده آن اطلاق می کنند و بر گونه پسندیده آن نام های دیگری گذاشته می شود. تعصب بر اثر وجود برخی زمینه ها و عوامل از جمله خودبزرگ بینی، توانگری، جهل و نادانی، شخصیت زدگی و عدم رعایت انصاف در وجود انسان، ریشه می دواند. کفر، گناه، قساوت قلب، حسد، حق ناپذیری، خشونت و ورود به جهنم از آثار و پیامدهای تعصب و حمیت در متون دینی برشمرده شده است.
تعصب از رذائل اخلاقی به معنای طرف داری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا چیزی است. تعصب را با واژه هایی مانند حمیت، خشک اندیشی، سخت گیری و جانبداری نیز هم معنا دانسته اند. تعصب اگرچه هرگونه وابستگی و ارتباط را در بر می گیرد؛ ولی معمولا در معنای مذموم و افراطی آن استفاده می شود و بر هر نوع وابستگی و دفاع غیرمنطقی انسان از شخص، عقیده یا چیزی اشاره دارد. تعصب را جز اخلاقاقیات فاسدی دانسته اند که منشا بسیاری از مفاسد اخلاقی دیگر نیز می گردد. این صفت نفسانی خود به خود قبیح است؛ اگرچه تعصب ورزی در قالب دفاع از حقی یا امر دینی صورت گیرد ولی منظور از این نوع دفاع برتری دادن خود یا بستگان و همکیشان باشد. تعصب به صورت صریح در قرآن یک بار در قالب واژه «حمیت» بکار رفته و به تعصب جاهلی مشرکان در مقابل مسلمانان اشاره دارد و چند بار در قالب واژه «عصبه» به معنای جمعیتی که درباره یکدیگر تعصب داشته باشند، استفاده شده است. تعصب به صورت غیر صریح در دیگر آیات قرآن به تعصب بر عقائد پدران و گذشتگان در مقابل پیامبران در ضمن داستان ها و نقل قول هایی زیادی ازکافران و اقوام گذشته پرداخته است. واژه تعصب در روایات متعددی نیز مورد استفاده قرار گرفته به صورتی که در برخی از جوامع روایی باب های تحت عنوان «باب العصبیة» تدوین شده است و در ضمن آن احادیثی در تاریخچه، ریشه ها و آثار تعصب وارد شده است. در حدیث جنود عقل و جهل تعصب را از لشکریان جهل و ضد انصاف معرفی کرده اند.
تعصب و حمیت را به دو گونه پسندیده و ناپسند تقسیم کرده اند؛ اگرچه معمولا این واژه را بر گونه افراط آمیز و نکوهیده آن اطلاق می کنند و بر گونه پسندیده آن نام های دیگری گذاشته می شود.

[ویکی اهل البیت] یکی از صفات رذیله انسانی تعصّب ناروا و «وابستگی غیرمنطقی به چیزی» است که انسان را از درک حق و برتری دادن آن بر باطل، باز می دارد. تعصّبهای ناروا در طول تاریخ بشر مشکلات عدیده ای را به وجود آورده است. سدّ راه هدایت انبیا شدن، درگیریهای ناروا و طولانی، و برتری دادن عدّه ای به ناحق و بدون لیاقت، همه ریشه در تعصبهای ناروا دارد. امروزه نیز در جهان، تعصّب باعث درگیریها، سلب آزادیها و خود محوریهای نا به جا و به ناحق شده و می شود. تعصب جاهلی، انسان را کور و کر نموده، از دیدن حق و قبول آن در هر جا و هر زمان باز می دارد.
تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معنای رشته هایی است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند می دهد. سپس این مادّه به معنای هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالبا بار منفی دارد؛ هر چند وابستگی مثبت نیز در مفهوم آن هست.
تعصّب و حمیّت به دو قسم مذموم و غیرمنطقی و ممدوح و منطقی تقسیم می شود؛ هرچند غالبا این واژه در منابع دینی در بخش منفی و مذموم به کار رفته است. اگر تعصّب و وابستگی انسان به امور غیرمنطقی همچون نژاد، قبیله و امثال آن باشد، تعصّب مذموم نامیده می شود و در قرآن و روایات از آن به نام «تعصّب جاهلی» یاد شده است و اگر تعصّب و وابستگی نسبت به امور مثبت همچون دین و آیین و مذهب از روی علم و آگاهی باشد، به آن تعصّب مثبت و ممدوح گفته می شود. در روایات نیز به این تقسیم اشاره شده است که به ذکر سه نمونه اکتفا می کنیم:
این جملات اشاره به عصبیت و تعصّب منفی دارد؛ امّا در ادامه خطبه به تعصّب مثبت اشاره می کند و می فرماید: «فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ ... فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْی؛ اگر بناست تعصّبی در کار باشد، پس تعصّب خود را برای اخلاق پسندیده و کارهای نیک و امور نیکی که افراد با شخصیّت و بزرگان از خاندانهای عرب داشتند، قرار دهید!... پس تعصّب بورزید در راه صفات ارزشمند، همچون: حفظ [حقوق[ همسایگان، وفای به عهدها، اطاعت از نیکیها، سرپیچی از تکبّر، جود و بخشش و خودداری از ستم.»
جمله «لَیْسَ مِنَ الْعَصَبیّة» چون الف و لام در «اَلْعَصبیّة» عهد ذکری است، می خواهد بگوید: دوست داشتن قوم و قبیله تعصّب ناروا نیست، نه اینکه تعصّب روا و ممدوح هم نباشد؛ لذا این روایت می تواند به عنوان شاهدی بر تقسیم تعصب باشد.
روشن است که تعصّب حمزه در واقع برای دفاع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقابل مشرکان بی ادب و بی منطق بود و تعصّب در دفاع از حق، تعصّب ممدوح و پسندیده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از شهادت حمزه به شدّت برای او گریه کرد و با جملاتی به این تعصّب ممدوح اشاره نمود؛ آنجا که فرمود: «... یا حَمْزَةُ یا فاعِلَ الْخَیْراتِ یا کاشِفَ الْکُرُباتِ یا ذابُّ یا مانِعُ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللّه ِ؛ ای حمزه! ای انجام دهنده کارهای خیر! ای برطرف کننده سختیها ! ای دفاع کننده ! و ای دور کننده از برابر رسول خدا!» حال، آنچه مورد بحث و پی گیری قرار می گیرد، تعصّب مذموم و نارواست؛ چرا که اطلاق تعصّب، غالبا به تعصّب مذموم انصراف دارد.
در قرآن کریم داستانهای فراوانی درباره تعصّب آمده که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:

[ویکی فقه] تعصب (قرآن). تعصب به معنی «وابستگی غیر منطقی به چیزی » است تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند.
تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معنای رشته هایی است که مفاصل استخوان ها و عضلات را به هم پیوند می دهد. سپس این مادّه به معنای هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالبا بار منفی دارد؛ هر چند وابستگی مثبت نیز در مفهوم آن هست. اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می رود. تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش های حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفت یاب و منابع شناخت زا را نیز شامل می گردد. ابن منظور در مورد معنای لغوی عصبیّت می گوید:«إن یدعوالرجل إلی نصرة عُصبته و التألّب معهم علی من یناویهم ظالمین او مظلومین:عصبة خویشاوندان پدری هستند و در پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود می باشد.» تعصب برگرفته از عصبیت و آن خصلتی است که فرد را به حمایت از خویشان خود وادار کند، ظالم باشند یا مظلوم. امام سجاد علیه السّلام می فرماید: تعصبی که به سبب آن، انسان، گناهکار شمرده می شود این است که شخص اشرار قوم خویش را بهتر از نیکان دیگر اقوام بداند. این لغت با واژه حمیّت ارتباط نزدیکی دارد. واژه «حمیّت» از مادّة «حمی» به معنی حرارت است، و سپس در معنی غضب، و سپس به معنی نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است، تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده حمیت است:•«إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ...:(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دل های خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند؛...» این واژه گاه در همین معنی مذموم و گاه در معنی ممدوح و پسندیده به کار می رود، و اشاره به غیرتِ منطقی و تعصّب در امور مثبت و سازنده است.
اقسام تعصب
تعصّب و حمیّت به دو قسم مذموم و غیرمنطقی و ممدوح و منطقی تقسیم می شود؛ هرچند غالبا این واژه در منابع دینی در بخش منفی و مذموم به کار رفته است. اگر تعصّب و وابستگی انسان به امور غیرمنطقی همچون نژاد، قبیله و امثال آن باشد، تعصّب مذموم نامیده می شود و در قرآن و روایات از آن به نام «تعصّب جاهلی» یاد شده است و اگر تعصّب و وابستگی نسبت به امور مثبت همچون دین و آیین و مذهب از روی علم و آگاهی باشد، به آن تعصّب مثبت و ممدوح گفته می شود. تعصب غالبا در همان معنی مذموم به کار رفته است، چنان که امیر مؤمنان امام علی علیه السلام در خطبه قاصعه بارها روی این معنی تکیه کرده است؛ هنگامی که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر می دارد، می فرماید: «فاطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیة و احقاد الجاهلیة، فانما تلک الحمیة تکون فی المسلم من خطرات الشیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته:شراره های تعصب و کینه های جاهلی را که در قلب دارید خاموش سازید که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در مسلمانان از القائات و نخوت و وسوسه شیطان است» امام علی علیه السلام می فرماید:« فان کان لا بد من العصبیة فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور:اگر قرار هست تعصبی داشته باشید این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده، افعال نیک و کارهای خوب باشد»ضمنا از این حدیث بخوبی روشن می شود که ایستادگی سرسختانه برای طرفداری از یک واقعیت مطلوب، نه تنها تعصب مذموم نیست، بلکه می تواند خلاء روحی انسان را در پیوندهای نادرست جاهلی پر کند. درحدیثی از امام سجاد علیه السلام می خوانیم که از آن حضرت درباره تعصب سؤال کردند. ایشان فرمودند: «العصبیة التی یاثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین، و لیس من العصبیة ان یحب الرجل قومه، و لکن من العصبیة ان یعین قومه علی الظلم:تعصبی که انسان به خاطر آن گناهکار می شود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما اینکه انسان قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگری یاری دهد» امیر مؤمنان علی علیه السلام به هنگام انتقاد از بعضی از یاران سست عنصر و سرکش می فرماید: «منیت بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت...اما دین یجمعکم و لا حمیة تحمشکم:گرفتار مردمی شده ام که اگر فرمان دهم اطاعت نمی کنند و اگر دعوتشان کنم اجابت نمی کنند... آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرتی که شما را به خشم آورد؟ (و به انجام وظائف وا دارد»
تعصّب در قرآن
در قرآن مجید واژه عصبه در ۴ آیه ذکر شده که به معنای وابستگی شدید و پیوند و ارتباط و همکاری عمیق بین جمعیتی است نسبت به انجام کاری دست به دست هم می دهند. این همان معنایی است که لغویین از این واژه استنباط نموده اند، به طوری که راغب در مفردات می گوید: کلمه" عصبه" به معنای جماعت دست به دست هم داده و متعصب است . •«إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبین :هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش (بنیامین ) نزد پدر، از ما محبوب ترند؛ در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلّماً پدر ما، در گمراهی آشکاری است!» جمله " وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ"یعنی: و ما ده نفر قوی هستیم که ضعف بعضی با قوت بعضی دیگر جبران شده. این جمله بر حسادت و غیظ و کینه آنان نسبت به پدرشان یعقوب دلالت می کند، که ناشی از محبت بیشتر وی نسبت به آن دو بود. •«قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُون:گفتند: «با اینکه ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیان کاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی) ممکن نیست!)»» جمله " وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ"یعنی: ما جمعیتی نیرومند و کمک کار یکدیگریم . •«إِنَّ الَّذینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ...:مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکّل و توطئه گر) از شما بودند؛ امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است؛...» کلمه" افک" به معنای مطلق دروغ است، و معنایش در اصل، هر چیزی است که از وجهه اصلی اش منحرف شود، وجهه ای که باید دارای آن باشد، مانند اعتقاد منحرف از حق به سوی باطل و عمل منحرف از صحت و پسندیدگی به سوی قباحت و زشتی، و کلام بر گشته از صدق به سوی کذب و در کلام خدای تعالی در همه این معانی و موارد استعمال شده و نیز راغب می گوید: کلمه" عصبه" به معنای جماعت دست به دست هم داده و متعصب است . و بعضی دیگر گفته اند: در عدد ده تا چهل استعمال می شود. •«...إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّة....:ما آن قدر از گنج ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! »
تعصب جاهلانه
...

دانشنامه عمومی

تعصب یک باور یا رفتار است که با حرارت بی چون و چرا، برای تمام اهداف با موضوعات مختلف، یا با شور و شوق وسواسی برای تفریح یا سرگرمی انجام شود. به عبارت دیگر تعصب به معنای اعتقاد و باور شدید و غیرمنطقی نسبت به یک چیز است حتی اگر آن چیز اشتباه و نادرست باشد. فیلسوف جرج سانتایانا تعصب را اینچنین تعریف کرده است: «تلاش خود را مضاعف کردن وقتی هدف را فراموش کرده اید». به باور وینستون چرچیل، «متعصب کسی است که نمی تواند نظر خود را تغییر دهد یا موضوع را عوض کند». با هر دو تعریف، متعصب، استانداردهای بسیار سخت و سفت و آستانه تحمل پایین برای آرا و نظرهای مخالف دارد.
نیل پستمن در کتاب خود صحبت دیوانه، صحبت احمقانه می گوید «کلید تمام باورهای متعصبانه این است که همگی خود - تأییدگر هستند… ( برخی بارها ) متعصبانه اند نه به خاطر اینکه لزوماً نادرست باشند، بلکه چون به طریقی اظهار می شوند که گویی هیچ وقت نادرستی آنها نمی تواند نشان داده شود. »
رفتار یک تماشاچی یا یک طرفدار ( به انگلیسی: fan ) که شور و شوق زیادی برای یک موضوع خاص دارد با رفتار یک متعصب که هنجارهای اجتماعی را نقض می کند متفاوت است. هرچند رفتار یک طرفدار ممکن است عجیب و غیرعادی به نظر بیاید، هنجارها را نقض نمی کند. یک فرد نوابیغ ( به انگلیسی: crank ) نیز با متعصب تفاوت دارد. فرد نوابیغ با خرافات عجیب باورهایی دارد که از نظر هنجارهای جامعه مضحک یا احتمالاً غلط اند؛ مثل تخت بودن زمین. در طرف مقابل، باورهای یک فرد متعصب شاید در جامعه نرمال «تلقی» شوند، مثل علاقه به دین یا سیاست، با این تفاوت که مقیاس دخالت فرد، تعهد او به موضوع یا وسواسش به آن به شکل غیرطبیعی و نامتناسب هستند.
عکس تعصب
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تَعَصُّب (prejudice)
در رفتارشناسی اجتماعی، به معنی پیش داوری منفی دربارۀ اعضای یک نژاد یا گروه به رغم واقعیت های خلاف. شخص متعصب معمولاً گروه خود را از لحاظ هوش، منش، یا رفتار برتر از دیگران می پندارد. روان شناسان ریشه های تعصب را در بی نظمی های شخصیتی، عوامل برانگیزنده در محیط اجتماعی، و ویژگی های مربوط به فرآیندهای فکری بهنجار جست وجو کرده اند. تعصب غالباً با نهادهایی اجتماعی چون جداسازی، تبعیض نژادی، یا نوع دیگری از تبعیض همراه است. این رفتار در کودکان زیر سه یا چهار سال مشاهده نمی شود.

جدول کلمات

رگ

مترادف ها

partiality (اسم)
طرفداری، تعصب، غرض، علاقه شدید به چیزی، ملیت، جانبداری

zealotry (اسم)
هواخواهی، تعصب، شوق و اشتیاق

zeal (اسم)
شوق، غیرت، حرارت، گرمی، تعصب، ذوق، جانفشانی، حمیت

bias (اسم)
تعصب، پیشقدر، تمایل به یک طرف، سینه کش

prejudice (اسم)
تعصب، ضرر، تبعیض، غرض، پیش داوری، غرض ورزی، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر

bigotry (اسم)
تعصب، سرسختی درعقیده، عمل تعصب امیز

fanaticism (اسم)
تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی

intolerance (اسم)
ناتوانی، تعصب، عدم تحمل، نابردباری، طاقت فرسایی

intolerancy (اسم)
ناتوانی، تعصب، عدم قبول، عدم تحمل، نابردباری، طاقت فرسایی

preconception (اسم)
تعصب، عقیده از قبل تشکیل شده، حضور پیش از وقت، تصدیق بلا تصور

prepossession (اسم)
تعصب، اشغال قبلی، تصرف قبلی، تمایل بیجهت

فارسی به عربی

اجحاف , تعصب , حماس , حماسة

پیشنهاد کاربران

این تعصب چیست در نفس بشر / مایه بس فتنه و آشوب و شَر
مایه کین است و پیکار و نفاق / سدّ ستوارى به راه اتّفاق
از تعصّب فتنه ‏ها برخاسته ‏ست / جنگ‏هاى خونفشان آراسته‏ ست
هر کجا هر فتنه ‏اى آتش گشود / جز به تحریک تعصّب‏ها نبود
...
[مشاهده متن کامل]

این تعصب بهر دین و مذهب است / یا براى کسب جاه و منصب است
یا رقابت در میان قوم هاست / کز تعصب راهشان سوى خطاست
بین اقوام و عشایر جنگها / رخ نماید با دگرگون رنگها
کُشت و کشتار اوفتد در بینشان / تا اداساز تعصب دِینشان
بس سر و دست اندرین آشوب ها / خُرد گردد از چماق و چوب ها
گه به نام مرزهاى کشور است / کز تجاوزها نبردش در برست
گه به دستاویز اغراض دگر / خانمان‏ ها را کند زیر و زبر
زین تعصب اى بسا کس شد فدا / در ره یک اختلاف ناروا
گر نژادى باشد وگر مسلکی / هست بر اصل جهالت متکی
با تعصب اى بسا کز حرف مفت / در هیاهوى جدل چشمی نخفت
من نگویم یکسر از آن شو برى / بلکه گویم شو به تعدیلش جَرى
در تعصب میل کن بر انعطاف / خویشتن را از تخاصم کن معاف
باش غیرتمند اما با خرد / کز خرد هر کار کرد اندر خورد
با عدالت باش و غیرتمند باش / تخم کین در مزرع غیرت مپاش
نه تعصب خوب و نه بی ‏ غیرتی / هست تعدیلش ز نیکو سیرتی

تعصب یعنی دوست نداشته باشی بر خلاف عقیده و میل تو سخن گفته شود حتی اگر سخنش درست و به حق باشد
یاد این شعر زیبای عطار افتادم:
فریدالدین ابوبکر عطار نیشابوری � منطق الطیر � درتعصب گوید :
گر علی بود و اگر صدیق بود / جان هر یک غرقهٔ تحقیق بود
...
[مشاهده متن کامل]

چون بسوی غار می شد مصطفا / خُفت آن شب بر فَراشش مُرتضی
کرد جانِ خویشتن حیدر نثار / تا بماند جان آن صدر کِبار
پیش یار غار، صِدیق جهان / هم برای جان او در باخت جان
هر دو جان بازانِ راه او شدند / جان فشانان در پناهِ او شدند
تو تعصب کن که ایشان مَردوار / هر دو جان کردند بر جانان نثار
گر تو هستی مردِ این یا مردِ آن / کو تُرا یا دردِ این یا دردِ آن
همچو ایشان جان فِشانی پیشه گیر / یا خَموش و تَرک این اندیشه گیر
تو علی دانی و بوبکر ای پسر / وَز خدایِ عقل و جانی بی خبر
تو رها کن سر به مهر این واقعه / مردِ حق شو روز و شب چون رابعه
او نه یک زن بود او صد مرد بود / از قدم تا فرق عینِ درد بود
بود دایم غرق نور حق شده / از فضولی رَسته، مُستَغرَق شده

تعصب: بینشی بسته همراه با دلبستگی شدید در باره ی یک آیین یا یک فرد یا یک چیز که باعث می شود فرد یا گروه هیچ انتقادی یا ایرادی نسبت به بینش خود را نپذیرد و در برابر کسانی که بخواهند از آن بینش انتقاد کنند واکنشی تند و یا خشن نشان دهد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/fanatisme )
...
[مشاهده متن کامل]

مولوی از تعصب با واژه ی غرض نام برده و پیامد داشتن تعصب را چنین بر می شمارد:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد.
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آساز �sāz ( سغدی: آساذ �sāż )

متمرکز
دیگرنشودبه آیتی ازحوالی این باغ مومن شد.
یاتعصب
به رگ گردن تورم زده
ازغیرت. . .
ــــــــــــــــــــ
سایت شعرناب سیدیحیی
تعصّب در اصل یک معنای منفی با خود حمل می کند ، چه جانب داری کور کورانه و چه دشمنی کور کورانه ، لکن به صورت مجاز در جانب داری های مثبت و پافشار های صحیح بکار رفته است به حدی که در این معنا هم حقیقت شده است و در استعمالات مثبت هم بکار می رود
تعصب= خشک مغزی٬ پی ورزی٬ بَرنایِشتی٬ در زبان پهلوی برابرش هست:
ویزا٬ کارواژه اش:ویزآستن ( وآیزاست٬ ویزآسته٬ ویزآ٬ نام کارواژه ویزآیش ) ( Wizāstan ) = ( to bias, to prejudice ) .
پی ورزی
سوگیری و پافشاری بی خردانه
معنی. تعصب
منسوب به عصبی، کسی که عصبی باشد و عصبی برخورد کند.
معنی تعصّب:
طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری
واقعا چیزی در مورد تعصب نمی دانم.
غیرت خوبه ولی نوع افراطی و تندروی در آن منجر به تعصب میشه.
یعنی ، تورودوست داره ، هوادارته، پشتته، 🙌
تا اونجایی که من میدونم معنی غیرت با تعصب فرق داره و معنای غیرت این میشه که این زیر نوشتم
تعصب یعنی کورکورانه از چیزی دفاع کردن ولی غیرت کاملا مخالف اونه و معنای مثبت دارد و معنیش میشه حمایت و صیانت از یه چیز به طور عاقلانه و منطقی.
کورباور
این واژه ریشه ای ایرانی دارد:
لغت ئسبasab که عرب آنرا عصب مینویسد به معنای برانگیخته شونده هیجانی شونده است که در سنسکریت به شکلआसव Asava به معنای برانگیخته شونده exciting آمده است. همتاهای لغت عصب به معنای برانگیختن excite در زبانهای دیگر:
...
[مشاهده متن کامل]

در ایسلند: espa
در ارمنستان: հուզել ( huzel )
در کروواسی - بوسنی:uzbuditi
در دانمارک: hides
دانستنی است لغت عصبانی→ئسپانی ( ئسـَ=بسیار پانی=خشمگین. پست واژه عصبانی را ببینید ) همریشه با عصب نیست و نمیتوان به جای �عصبانی شد� جمله �عصبی شد� را به کار بُرد زیرا اولی به معنای �خشمگین شد� ولی دومی به معنای �هیجانی شد� است.

غیرت، غیرتی🤨
مثلاً رو دوست دخترش تعصب داره یعنی روش غیرتی😎
رگ، غیرت، حمیت، خشک اندیشی، سخت گیری، عصیبت، جانب داری، طرف داری، هواداری افراطی، جانب داری کردن، حمایت کردن
سلام و خسته نباشید
تعصب اصلا معنای غیرت نمی دهد و این دو با هم کاملا متفاوت اند
تعصب به معنای تقلید بدون فکر و کورکورانست و معنی منفی می دهد در صورتی که غیرت معنی مثبتی دارد و یک معنای والایی مثل حفاظت از یک ارزش والا مثل ناموس است. و باید همه غیرت داشته باشند و غیور باشند و تعصبی نباشند، لطفا این رو اصلاح کنید تا بقیه رو به اشتباه نندازه.
...
[مشاهده متن کامل]

تشکر

bias
ایستادگی بی خردانه یا خردمندانه، که البته بیشتر مفهوم ایستادگی بی خردانه متصور است. ﺗﻌﺼّﺐ ﻭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻲ، ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ، ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﺧﺸﻢ ﻭ ﺗﻌﺼّﺐ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﻫﻠﻴّﺖ ﺍﺳﺖ ( ﺣَﻤِﻴَّﺔَ ﺍﻟْﺠَﺎﻫِﻠِﻴَّﺔ )
پی ورزی
رگ
فناتیسم
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است:
آساگ âsâg ( سغدی: âsâż )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس