تعمیل

لغت نامه دهخدا

تعمیل. [ ت َ ] ( ع مص ) مزد کارکن دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مزد کاری دادن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || امارت دادن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی. یقال : عمل فلان علیهم ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مزد کار کن دادن

پیشنهاد کاربران

[ کرانیدن: کرانستن یا کشتاندن ] ( مص واد ) = [ تعمیل ]
کار دادن، سر کار آوردن. به کردن و کشتن واداشتن.

بپرس