تقع

لغت نامه دهخدا

تقع. [ ت َ ق ِ ] ( ع اِ ) گرسنگی سخت. ( منتهی الارب ). گرسنگی. ( از ناظم الاطباء ).

تقع. [ ت َ ق َ ] ( ع مص ) گرسنگی و گرسنه شدن. والفعل من سمع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گرسنگی سخت گرسنگی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَقَعَ: که بیفتد ("که نیفتد" درترکیبی مانند عبارت "یُمْسِکُ ﭐلسَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَی ﭐلْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ ﭐللَّهَ بِـﭑلنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ (حج65):آسمان را نگاه میدارد تا جز به اذن وی به زمین نیفتد که خدا با مردم مهربان و رحیم است. ")
ریشه کلمه:
وقع (۲۴ بار)

وقوع به معنی ثبوت و سقوط است، واقعه در شدائد و ناگواریها بکار رود(مفردات) این دو معنی در قاموس و اقرب نیز گفته شده است آن را وجوب نیز معنی کرده‏اند و هر سه مورد تصدیق قرآن مجید است. . هر که از خانه خود در حال هجرت به سوی خدا و رسول خارج شود، سپس مرگ او را دریابد پاداش او بر خدا حتمی و ثابت است . در مجمع نقل شده: چون آیات هجرت نازل شد مردی از مسلمانان بنام جندب بن ضمره که در مکه بود آیات را شنیده، گفت: بخدا من از آنان نیستم که قدرت مهاجرت نداشته باشم، راه را بلدم و در بدن نیرو دارم، با آنکه به شدت مریض بود به فرزندانش گفت:بخدا یکشب هم در مکه نخواهم ماند می‏ترسم در آن بمیرم پسرانش او را بسریری گذاشته و به دوش کشیدند، چون به «تنعیم» رسید وفات کرد آیه، فوق در ماجرای او نازل گردید. * . وعده عذاب به آنها در اثر ظلمشان ثابت و حتمی گردید. * . آسمان را باز می‏دارد از اینکه به زمین بیفتد. * . «قَعُوا» فعل امر جمع است یعنی: چون او را پرداختم واز روحم در آن دمیدم سجده کنان برای او بیفتید. * . واقعه چنانکه از راغب نقل شده و در مجمع نقل فرموده به معنی حادثه شدید است. شاید اطلاق این لفظ به علت ثبوت و حتمی بودن قیامت باشد. وقعة به معنی وقوع و ظهور و آمدن است. یعنی: آنگاه که حادثه مهیب واقع و حادث شود. در وقوع آن دروغی نیست. * . مواقع به معنی مواضع است که محل ایستادن نجوم باشد. قسم به مواضع ستارگان و اگر بدانید آن سوگند بزرگی است. * . مراد از «مُواقِعُونَ» ساقط شوندگانند یعنی گناه کاران آتش را می‏بینند و یقین می‏کنند که در آن خواهند افتاد.

پیشنهاد کاربران

بپرس