تقن

لغت نامه دهخدا

تقن. [ت ِ ] ( ع ص ، اِ ) طبیعت و اصل ، یقال : الفصاحة من تفنه ؛ ای من سوسه. والسوس ، الطبع. || مرد حاذق. || گل و لای چاه. || آب دفزک سیاه تیره از جوی و مانند آن که به ته نشیند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تقن. [ ت َ ] ( اِخ ) نام مردی تیرانداز. و یضرب بجودة رمیه المثل ، یقال : فلان بن تقن ؛ یعنی فلان استاد است در تیر انداختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گل و لای چاه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
«تقن» به معنای منظم ساختن و محکم نمودن است نیز تناسب با زمان برقراری نظام جهان دارد; نه زمانی که این نظام فرو می ریزد، و متلاشی و ویران می گردد.
اتفاق: محکم کردن. ، کار خدا است چنان خدائی که هر چیز را محکم کرده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس