تنمیه

لغت نامه دهخدا

( تنمیة ) تنمیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) گوالیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).افزایش و بالیدگی. ( غیاث اللغات ). || افزون کردن. ( آنندراج ). تنمیه مال و جز آن ؛ افزایش آن.( از اقرب الموارد ). || برداشتن حدیث و خبر بکسی و نسبت کردن آن بکسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نقل کردن نه بصواب. ( تاج المصادر بیهقی ). || سخن رسانیدن به بدی و سخن چینی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). آشکار کردن سخن بوجه سخن چینی. ( آنندراج ). یقال : فلان ینمی احادیث الناس. ( اقرب الموارد ). || افروختن آتش به هیمه. ( تاج المصادر بیهقی ). هیزم بر آتش نهادن و درگیرانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بلند کردن آتش و بسیار کردن هیمه در آن تا زیاده شود. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نمودادن، بالیده کردن، هیزم بر آتش نهادن
( مصدر ) ۱ - نمو دادن نشو و نما دادن بالنده کردن . ۲ - افروختن آتش . ۳ - ( اسم ) رشد نمو .
گوالیدن . افزایش و بالیدگی

فرهنگ معین

(تَ مِ یِ ) [ ع . تنمیة ] ۱ - (مص م . ) نمو دادن . ۲ - افروختن آتش . ۳ - (اِمص . ) رشد، نمو.

فرهنگ عمید

۱. نمو دادن، بالیده کردن.
۲. هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش.
۳. سخن چینی کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس