turn ones back on

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to neglect or abandon.
مترادف: abandon, forsake
مشابه: disregard, neglect, overlook, slight

- He turned his back on me when I was in trouble.
[ترجمه گوگل] وقتی به دردسر افتادم به من پشت کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی تو دردسر بودم پشتش رو به من کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بپرس