تقریبا

/taqriban/

برابر پارسی: کم و بیش، کم وبیش، کما بیش، کمابیش، نزدیک به | ( تقریباً ) نزدیک به، نزدیک، کمابیش، کم و بیش

معنی انگلیسی:
approximately, nearly, almost, about, circa, close, just, much, near, nigh, pretty, rather, roughly, round, some, virtually, well-nigh, around, literally

لغت نامه دهخدا

( تقریباً ) تقریباً. [ ت َ ب َن ْ ]( ع ق ) ضد تحقیقاً. بطور حدس و تخمین و بطور قیاس و نزدیک به آن. ( ناظم الاطباء ). نزدیک. به نزدیک. در حدود. کمابیش. بیش و کم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

ضد تحقیقا

مترادف ها

much (قید)
خیلی، تقریبا، بسیار، بسی، زیاد، بفراوانیدور

about (قید)
پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاتر

circa (قید)
تقریبا

near (قید)
تقریبا، پیش

nigh (قید)
نزدیک، تقریبا

almost (قید)
تقریبا، قریبا، بطور نزدیک

approximately (قید)
تقریبا

nearly (قید)
تقریبا، تاحدی، مستقیما

some (قید)
تقریبا، اندکی، تاحدی، قدری، چندین، چندی، چندتا، تعدادی، کم و بیش

all but (قید)
تقریبا، بنزدیکی

well-nigh (قید)
در حدود، تقریبا، قریبا

sort of (قید)
تقریبا، نسبتا، بمقدار متوسط، به میزان متوسط

thereabout (قید)
تقریبا، در ان حدود، در همان نزدیکی

فارسی به عربی

اقترب منه , بعض , تقریبا , حول , قرب , کثیر , ما یقرب من ذلک

پیشنهاد کاربران

کماکان ، کم و بیش ،
دورو بره
We have to leave in five minutes or so.
I stopped reading after thirty or so pages.
تقریبا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اُرُن oron ( مانوی: orron ) .
تارادیک tArAdik ( کردی: tArAdeyak ) .
roughly
تقریباً، حدوداً، نسبتاً: کمابیش، کم وبیش.
بوس به همه.
من شیفته ی شاهنامه ام چون زیبا یافتمش.
نزدیک به
damn near ( =almost )
تا گریبی = تقریباً
حدودا
تاحدودی
بجای واژه تقریبا میشود از واژه پارسی درخورد بهره برد
( همچین ) بگی نگی
after a fashion
قریب بصحت
یک چند
Almost , more or less,
( slang )
just about
at about
احتمالا

Approximately or almost
تا حدودی
A little more or less than an exact number or amount
Approximately
کم و بیش
احتمالا شاید
حدودا
کمابیش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس