ترکتاز

لغت نامه دهخدا

ترکتاز. [ ت ُ ] ( اِمص مرکب ) ترکتازی. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مطلق تاختن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). تاخت آوردن بیخبر وناگاه بر سبیل تاراج بود و غارت. ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( از غیاث اللغات ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ). مثل تاخت ترکان. ( فرهنگ رشیدی ) ( از غیاث اللغات ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). تاخت کردن. ( اوبهی ). و با لفظ آوردن و زدن و برداشتن و کردن مستعمل است. ( آنندراج ). تاخت و تاراج سپاه بطور تعجیل و شتاب و بی خبر و ناگاه و جولان. ( ناظم الاطباء ) :
ز باران هوا خشک شد هفت سال
دگرگونه شد بخت و برگشت حال
شد از رنج و تنگی جهان پر نیاز
همی بود از هر سویی ترکتاز.
فردوسی.
چون موی زنگیم سیه و کوته است روز
از ترکتاز هندوی آشوب گسترش.
خاقانی.
جان از پی گرد مرکب تو
بر شه ره ترکتاز بستیم.
خاقانی.
در ترکتاز فتنه ز عکس خیال خون
کیوان بشکل هندوی اطلس نقاب شد.
خاقانی.
موی بمویت ز حبش تا طراز
تازی و ترک آمده در ترکتاز.
نظامی.
سوی خانه خود بیک ترکتاز
بچشم فروبستش آورد باز.
نظامی.
روز قیامت ز من این ترکتاز
باز بپرسند و بپرسند باز.
نظامی.
هر کجا در هر دو گیتی فتنه ایست
ترکتاز طره هندوی تست.
عطار.
هندوی یکسواره کلکت چو برنشست
بر خیل خانه قدرش ترکتاز باد.
کمال اسماعیل ( دیوان ص 185 ).
شرط تسلیم است نی کار دراز
سود ندهد در ضلالت ترکتاز.
مولوی.
و رجوع به ترکتازی شود.
- از ترکتاز افتادن ؛ از حرکت و تاختن باز ماندن :
هم رفیقش ز ترکتاز افتاد
هم براقش ز پویه بازافتاد.
نظامی.
- ترکتاز آوردن ؛ ترکتازی آوردن. ترکتازی کردن. حمله آوردن. هجوم کردن :
چون به جمعه می شداو وقت نماز
تا نیارد گرگ آنجا ترکتاز.
مولوی.
سپهدار غمش در سینه ام زان ترکتاز آرد
که تسخیر بلاد، آیین بود لشکرپناهان را.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- ترکتاز برداشتن ؛ ترکتازی کردن حمله و هجوم آوردن :
عشق چون ترکتازبردارد
نی سوارند، آسمان فرسان.
ملاسالک قزوینی ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

تاخت آوردن ناگهانی برای تاراج وکشتارمانند
۱- تاخت بشتاب و ناگاه بر سبیل تاراج و غارت کردن ( مانند ترکان قدیم ). ۲ - جولان .
ترکتازنده . غارتگر . کنایه از جور و غارت باشد . یا کرشمه از روی شهوت یا مرد سپاهی . مردم چالاک و مبارز .

فرهنگ معین

(تُ ) (اِ. ) ۱ - حمله . ۲ - جولان .

فرهنگ عمید

۱. تاخت آوردن ناگهانی برای تاراج و کشتار، مانند تاخت وتاز ترکان قدیم.
۲. تاخت وتاز، جولان.

پیشنهاد کاربران

بپرس