تعار

لغت نامه دهخدا

تعار. [ ت َ عارر ] ( ع مص ) بیدار ماندن و پهلو به پهلو گردیدن بر بستر در شب با بانگ و آواز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بیداری و عبارت اساس «برخاستن از خواب است با گفتاری ». ( از اقرب الموارد ).

تعار. [ ت َع ْ عا ] ( ع اِ ) زخمی که خون آن منقطع نشود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تعار. [ ت ِ ] ( اِخ ) کوهی است به بلاد قیس. ( منتهی الارب ). نام کوهی است. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 288 و معجم البلدان شود.

فرهنگ فارسی

زخمی که خون آن منقطع نشود

پیشنهاد کاربران

بپرس