تنگ عیشی


مترادف تنگ عیشی: افلاس، بیچارگی، بی نوایی، تهی دستی، بی چیزی، تنگ معاشی، عسرت، تنگ روزی، دست تنگی، تنگ دستی

متضاد تنگ عیشی: فراخ عیشی

لغت نامه دهخدا

تنگ عیشی. [ ت َ ع َ / ع ِ ] ( حامص مرکب ) افلاس و بی چیزی.تنگدستی. تهیدستی. دست تنگی. عسرت معاش :
ز تنگ عیشی بی تاب و توش گشته چو مور
ز ناتوانی بی دست و پای مانده چو مار.
مختاری.
به تنگ عیشی من غنچه خنده ها دارد
کنم صبوح به ته جرعه ای که ماند از دوش.
دانش ( از آنندراج ).
برای چیست دگر تنگ عیشی مرغان
که غنچه کرده چو گلبن فراخ دامانی ؟
سلیم ( ایضاً ).
رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

افلاس و بی چیزی . تنگدستی .

پیشنهاد کاربران

بپرس