ظاهر

/zAher/

    air
    appearance
    aspect
    coloring
    colors
    complexion
    external
    façade
    face
    front
    guise
    look
    person
    surface
    visage
    manifest
    apparent
    outward
    sound
    facade
    faade
    fig
    outward appearance
    external conduct

فارسی به انگلیسی

ظاهر امر
face value, prima facie

ظاهر پرجلوه
dash

ظاهر پرنما
dash

ظاهر پرنمود
dash

ظاهر خوب و گول زننده
gloss

ظاهر سازی کردن
varnish

ظاهر شخص
air

ظاهر شدن
appear, dawn, show, to become apparent

ظاهر شدن به طور ناگهانی
spring

ظاهر شدن در روزنامه
run

ظاهر شدن در صحنه تئاتر
run

ظاهر شدن در نقش کسی (فیلم
portray

ظاهر شدن دوباره
resurface

ظاهر شونده
emergent

ظاهر فریب
glossy, pretentious, meretricious

ظاهر فریبنده
razzle-dazzle, veneer

ظاهر گول زننده
illusion

ظاهر و باطن یکی
straightforward

ظاهر کردن
reveal, show, to cause to appear, to develop(as a film)

ظاهر کردن دوباره
redevelop

مترادف ها

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

appearance (اسم)
ظهور، سیما، نمایش، ظاهر، پیدایش، ظواهر، نمود، منظر، فرم

look (اسم)
نظر، ظاهر، قیافه، نگاه

outward (اسم)
ظاهر، ظواهر، عین

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

sensation (اسم)
تاثیر، ظاهر، احساس، شور، حس

exterior (اسم)
ظاهر، ظواهر

exterior (صفت)
خارج، خارجه، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری، واقع در سطح خارجی، صوری

manifest (صفت)
ظاهر، اشکار، بارز، ساطع، فاش

obvious (صفت)
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی

evident (صفت)
ظاهر، اشکار، پیدا، بدیهی، مشهود، سلیس، ساطع، مفهوم

patent (صفت)
ظاهر، اشکار، امتیازی، ازاد، دارای حق امتیاز، گشاده، بوسیله حق امتیاز محفوظ مانده

confessed (صفت)
ظاهر

conspicuous (صفت)
ظاهر، اشکار، انگشت نما، پدیدار، توی چشم خور

discernible (صفت)
ظاهر

evidential (صفت)
ظاهر، مدرکی، شهادتی

flat-out (صفت)
ظاهر

noticeable (صفت)
ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه

observable (صفت)
ظاهر، قابل مشاهده، قابل مراعات، قابل گفتن

ostensive (صفت)
ظاهر، تظاهر امیز

outward (صفت)
ظاهر، بیرونی، ظاهری

external (صفت)
بیرون، خارج، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری

apparent (صفت)
معلوم، ظاهر، مسلم، اشکار، پیدا، واری مسلم

outside (صفت)
خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری

clear (صفت)
صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، طاهر، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع

پیشنهاد کاربران

ظاَهر
پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لباس : پک و پوزش را ببین. بدپک و پوز. || بطور اخص ، دهان و اطراف آن : پک و پوزش را خرد کرد.
- بی پک و پوز ؛ سست و ضعیف در سخن.
سلیم
ظاهر: واژه ای اربی ست و برای نام پسران هم بر می گزینند مانند نام هفتمین خلیفه فاطمی مصر یا آخرین پادشاه افغانستان.
سلیم
ظاهر: نمایه، برون نمایه
نمود
ظاهر یک چیز = نمود آن چیز
ظاهر از صفات ایزد است که در معنای قادر بر آفریده هایش است.
در دیباچه تاریخ جهانگشای جوینی آمده:
" ظاهری که عقول عقلا در عظمت کمال او حایر است".
ظاهرا در اینجا مدنظر عطاملک جوینی این بوده که: خداوندی که ظاهر است و ظاهرا پی بردن به وجود او کار دشواری نیست اما با این حال خرد خردمندان از پی بردن به هیبت او بازمانده اند و به تعبیر خودش حیرانند.
...
[مشاهده متن کامل]

تاریخ جهانگشای جوینی
علاالدین عطا ملک جوینی
بر اساس نسخه علامه محمد قزوینی
به اهتمام دکتر احمد خاتمی

بسان آب یک رودخانه هراکلیت با همه چیز سیال و روان و جاری ست / براستی که سرچشمه و دلتای این رود کدام چشمه و وان ست ؟ / آن چشمه و وان هردو یکی واحد و یگانه اشرف و احسان / نمونه اش یافت نگردد در اورشلیم و
...
[مشاهده متن کامل]
مدینه و مکه و واتیکان / در بغداد و نجف و حجاز و دمشق و نیشابور و خراسان / در قم و کاشان و شیراز و کرمان و اصفهان / هرکدام نیمی یا یک پنجم از نیمی از نصف جهان / اول و وسط و آخر و ظاهر و باطن ش جملگی یکی / شرق و غرب شمال و جنوب بالا و پایین چپ و راست جلو و عقب اش همگی یکی / ابعاد بیزمانی و بیمکانی زمان و مکان بی نهایت و بیکرانش روی هم هم مطلق و هم نسبی/ قوای ادراکی فهم و عقل ش بیکران و حس و فکر و خیال اش روشن و بی ابهام یا بدون اوهام / نفس مجرد یعنی من یا خودش ایفا کند دائم نقش مشاهده گر بیطرف را / بُعد جان اش ندارد جز بخشودن زندگی یا حیات وظیفه ای دیگر را / لذا نه جان را فکرت می آموزد نه با شعله شمع عقل می افروزد چراغ دانش دل را / هوش و آگاهی و خود آگاهی اش حافظه و خاطره اش جملگی باهم و روی همدیگر مطلق و بیکران / صبر اش نامنتها بیکران و بی انتها لبه های کاسه صبر اش هرگز ناپیدا / لذا کاسه صبر اش مانند آورندگان دین و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شریعت هیچگاه نگردد لبریز /ابعاد روح و روان و ماده اش هر سه روی هم بی ساحل و بیکران / هیچ نقش دیگری ندارند الا خمیر مایه تثلیثی ساختاری کالبدها ها و تن ها و یا بدن ها یا ابدان/ لذا نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن / هر دو امر آفریدگار کائنات و نه امر اهریمن یا ابلیس و یا شیطان / وجدان و اخلاق و عدالت و سیاست و فرهنگ و تمدن اش / قدرت و علم و حکمت و کار و هنرش/ هرکدام یک بُعد جملگی ابعاد روی همدیگر همگی بیکران / ای انسان آئینی و دینی دست بر دار از این یکتا پرستی / که چیز دیگری نیست غیر از فر زند راستین و وارث برحق و ادامه دهنده راه و نهایت کمال بت پرستی/ بود مِکّا به زبان آبراهام به معنای من که کاه / گر خالق بخواهد می تواند تبدیل نماید این پر کاه را به یک کوه طلا / شاید شود این اندیشه و فکر و خیال قبله گاه همگان در آینده و همه جا و زمان / کنعان یا کانا آن به معنای کانه یا خانه و یا سرزمین آن / آن نام همان خدای پدر در زبان و فرهنگ سومریان / مقر زمینی اش در شهر اوروک ( او رُخ ) در پایتخت سومر بر بالای زیگورات ( گور های خدایان زنده ) / هو نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم ایلام ( Elam : با تلفظ اِل آم یا ایل عام ) / مقر فرمانروایی زمینی ش در پانتئون ها یا مجامع خدایان/ در شهر های باستانی شوش و اشان / لذا آیه قرآنی قل هوَّ اللهُ احد نه به معنای بگو او احد و واحد است / الا یعنی بلکه بگو که هو و الله یکی اند و یگانه و خالق سماوات سبُع و الارض / همچنین آیه توحید و شهادت . . . لا اله الا الله. . . نیست به معنای خدای دیگری غیر از خدا وجود ندارد / بلکه در اصل و ریشه یعنی از دیدگاه و زبان مبارک پیامبر به این معنا : . . . نه اله بلکه الله. . . . / اله و الی بودند نام های خداوند به زبان مریم و یوسف و ایسا و اجدادشان / سعدیا بیا یک برگ از دفتر چه افسانه نوین آفرینش من بر / نه تا هزار سال دوامِ نام بلکه تا قیامت پر از هیاهو و قوقا و خبر / حافظا جبرئیل بود رابط بین الله و گوش سر مبارک پیامبر / هاتف غیبی از عالم غیب به گوش دل تو پیام آور /گویا دعوت نمودی مرا روزی از روزها به ضیافت و مهمانی/ با این هدف که باهم بشکافیم سقف این فلک را و طرحی نو در اندازیم / پاسخم امروزم به دعوت میزبان قلندر و عالی مقام این ست / که محیط این محتوا فاقد هرگونه دریچه و روزنه و بطور مطلق مسدود و نفوذ و شکاف ناپذیر است/لذا پند منِ دعوت شده به صاحب شاخ شمشاد و لسان الغیب و میزبان گرامی این است / که این مفهوم و ایده انتزاعی را از سر و خرد و دل خود و پیروان پاک یا بزداید / همچنین وظیفه میزبان عالی قدر ساکن دیر مُغان و مهمان ناچیز و دعوت شده به ضیافت/ انداختن طرحی نو نمی باشد بلکه شناخت و فهم و درک چارچوب و مفاد طرح مطلق آفرینش / و دیدن اینکه آیا داستان های آفرینش شش روزه و بابا آدم و ننه حوای این حضرات در آن می گنجد یا نه / یا اینکه این دو داستان دو افسانه تخیلی - توهمی بیش نبوده و نیستند / و محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان ابلاغ نگردیده است/ بهر حال لقب و عنوان پیشوایان دینی قوم فارسی زبان ایلام ( عیلام ) بصورت جمع مُخان و به شکل مفرد مُخ کُلگرا و دَیر یا محل تجمع و عبادت آنان همان خانه خدایان در شوش و اشان / اقوام ماد و پارس اقتباس نمودند مُخان و مُخ را و تبدیل کردند آن دو واژه را به مُغان و مُغ و نهادند آن القاب را بر روی پیران دیر خودشان / روند فنا پذیری و نیست شدن و گذرا بودن همه چیز و همه کس / خود فنا پذیر و نیست شونده و گذران است / لذا به قول پارمندیس در پشت پرده ظاهر دائمیت یا جاودانگی پنهان ست / در نگاه تیز بین قلندران واقف و آگاه و بیدار و هوشیار / باطن یا درون و نهان پنهان آشکار و عیان ست / نیافرید آفریدگار کائنات مرا بهر طاعت و بندگی و الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/ حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند / الا یعنی بلکه در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ جان معنا عشق ست و زندگی و کار و لذت و شادی و بازی و آزادی/ نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به ولی/ گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ شو خطر کن جان معنا را بجوی ز کام گربه کان و روبه هان و شی رکان/

سوال : از این کوزه ها یا کاتِ گوری های زنده انسانی چه چیز های اصلی از درون به بیرون ترواش خواهند نمود؟
پاسخ :
الف - اگر این کوزه یا کاتِگوری زنده انسانی یک مرد باشد ، مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید، یک زن از درون آن به بیرون خواهد تراوید.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - اگر این کوزه یا کاتِگوری زنده انسانی یک زن باشد، مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید، یک مرد از درون آن به بیرون تراوش خواهد نمود.
امر خداوند متعال دیر و زود و سوخت و سوز دارد اما چون و چرا ندارد.
آمدن این زن و مرد خودی از درون و باطن به بیرون و ظاهر و رفتن یا بازگشتن هرکدام از آنان از بیرون و ظاهر به درون و باطن یا این قایم موشک بازی وجودی و یا این آفتاب و مهتاب بازی هستی و نیستی فقط یکبار یا صد بار و یا هزار و یک بار رُخ نمی دهد بلکه به تعداد مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی یعنی به تعداد زندگی های فراوان دنیوی هرکدام از آنها در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد. در معاد یعنی در پایان سفر و پس از وقوع آخرین مه بانگ ( و نه برپایی قیامت کبرای دینی ) این دو دُر دانه عزیز خدایی در کنار همدیگر و بهمراه هم و بطور همزمان و هم سن و با همان سن معتدل ملکوتی یا آسمانی اولیه یا ازلی و هرکدام در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی و دانایی و توانایی و هنرمندی و در سرای بهشت برینی خاص و ویژه خویش به ظهور و پیدایش خواهند رسید و همان زندگی بسیار طولانی مبدئی و ازلی و ابدی خودرا در سطح کمال خوبی و زیبایی از نو آغاز خواهد نمود تا آغاز یا شروع سفر بعدی در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به سفر فعلی . لذا نه از قبر برانگیخته می شوند و نه در صحرای محشر دینی دور هم حشر یا جمع خواهند شد و نه در دم دادگستری یا دادگاه عدل الاهی در صف خواهند ایستاو و نه نامه اعمال با دستان چپ یا راست خود دریافت خواهند نمود و نه از روی پل جینوت زرتشت و یا پل های صراط موسا و ایسا و محمد عبور خواهند کرد. خداوند متعال که آن دو نیم زوج ملکوتی هر فرد انسانی را با هدف زوجیت آندو باهم و تجربه عشق خویشتن به روش غیر همجنس ( یا هترو ) آفریده است هیچگاه بابت پندارها و گفتار ها و رفتار های بد دنیوی و هیچ بابت دیگری هرگز آنانرا مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نخواهد داد و هیچ کدام از آنها را به عذاب و سزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار و نخواهد نمود.
البته این کل حقیقت نیست و حقیقت بسیار ژرف تر از این است و آن اینکه خداوند متعال تجربه عشق خویشتن به روش هم جنس ( یا هُمو ) را هم در ازل آفریده است که اشاره به جزئیات آن سخن را بدرازا خواهد کشید. لذا هرکدام از این کوزه ها یا کاتگوری زنده انسانی مجموعا نُه ( ۹ ) کوزه یا کاتگوری سایه وار را در درون و باطن خود بهمراه دارند و تنها و منزوی نیستند.
واژه های فلسفی - باستانی فَنومَن ( بصورت جمع : فِنومِن ) و نوومَن ( بصورت جمع : نوومِن ) در اصل و ریشه به زبان یونانی نبوده اند بلکه به زبان فارسی و تنها به معنای ظاهر و باطن نمی باشند بلکه اشاره به یگانه های پدیدار شده و نُه گانه های پدیدار نشده هرکدام از افراد انسانی دارند . در همین رابطه و زمینه مراجعه به معنای واژه های باستانی - اوستایی یکی خویدوده و دیگری آژی ده اکه در همین سایت ارزشمند، شاید مفید باشد.

Looks
پوشش
برهم /berahm/ = ظاهر ( متضاد باطن )
بنخان = Dictionary of Manichaean Middle Persian and Parthian
by Desmond Durkin - Meisterenst
سر و وضع
پیدا و پنهان به جای ظاهر و باطن
یکی ظاهر که باطن از ظهور است - - یکی باطن که ظاهر تر ز نور است ( عطار - اسرار نامه )
یکی پیدا که پنهان از ظهور است - - یکی پنهان که پیدا تر ز نور است
countenance
قیافه
چهره
سیما
رخسار
رو
ضاهز معنی یا همون مترادفش میشه چهره صورت
متضاد یا مخالفش میشه:باطن، پنهان🎀 لطفا لایک کنین
بارز، آشکار، آشکارا، برملا، پدید، پیدا، جلوه گر، علنی، عیان، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، هیئت
چهره
آشکار
دیده گان
در پهلوی " پیتاک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پیتاکیدن = ظاهر شدن
شاکله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس