غالب

/qAleb/

    dominant
    predominant
    preponderant
    prevailing
    ruling
    most
    majority
    conquering
    most(part)

فارسی به انگلیسی

غالب امدن
overcome

غالب امدن بر یا غالب شدن
to prevail upon, to prevail over, to overcome

غالب بودن
predominate, preponderate

غالب شدن
dominate, predominate, prevail

مترادف ها

conqueror (اسم)
غالب، فاتح، پیروز، کشور گشا، عالمگیر

overbearing (صفت)
مغرور، از خود راضی، قاطع، غالب، منکوب گر

dominant (صفت)
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف

conquering (صفت)
غالب

prevailing (صفت)
عمومی، غالب

predominant (صفت)
برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، فائق، مشرف

overcoming (صفت)
غالب

پیشنهاد کاربران

بیشترینه. [ ت َ ن َ / ن ِ ] ( ص عالی ، اِ مرکب ) اکثر. بیشترین : و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینه ایشان شکر نمی گزارند. ( تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174 ) . بیشترینه آنچه ایشان در آن
...
[مشاهده متن کامل]
خلاف میکنند. ( تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174 ) . اما بیشترینه مردم آنند که نمی دانند. ( تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 374 ) .

پیروز ماهر بیش مسلط عزیزان به نظر من کلماتی بنویسید که کودکان دبستان هم متوجه شوند با سپاس
پیروز ماهر مسلط بیش
هوالعلیم
غالب ؛ غلبه کننده ؛ پیروز ؛ مسلط؛ چیره. . .
چیره ، مسلط🥜
کاربرد در جمله :
حسرت بر من غالب و مستولی گردد ( هنر 91 )
چیره

بپرس