واژه ناراحت
معادل ابجد 660
تعداد حروف 6
تلفظ nārāhat
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [فارسی. عربی]
مختصات ( حَ ) [ فا - ع . ] ( ص . )
آواشناسی nArAhat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
از دو بخش یک نا پارسی است بخش دیگر عربی راحت است.
واژه نا. ( پیشوند ) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. ( غیاث ) . بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. ( آنندراج ) . از ادات نفی و سلب است ، اوستائی na، هندی باستان na. . . کردی na و آن برای ترکیب صفات منفی ، در اول اسم و صفت درآید: ناامید، نابکار، ناخوب ، ناچران ، نابسود. ( حاشیه برهان چ معین ص 2086 ) . حرف نفی و سلب است و به اول فعل و مصدر و حاصل مصدر و اسم و صفات درآید. این حرف چون بر کلمه ای درآید، حروفی چون �ا� و �ه � و گاهی کلمه دوم در مرکبات از آخر کلمه مرکب حذف میشود:ناشخود، ناشخوده. ناشکیب ، ناشکیبا. نارسید، نارسیده. نابرید، نابریده. ناارز، ناارزنده. ناامید، ناامیدوار. ناباک ، ناباک دار. و نابسود، نابکار، ناپاکزاد، ناپسند، نابود، ناتوان ، ناچار، ناچرید، ناساز، ناسپاس ، ناسزا. ناشناس ، ناکام. نامراد، ناهمال ، نایافت. ( یادداشت مؤلف ) . ناکرده پدرود. ناچار. ناپدید. نانشسته. نازاد. ناتوان. ناسزا. نااهل. ناپیدا. ناپایدار. نادان. نامهربان. ناخرسند. نادوستداری :
مرا او بود هم نوح و هم ابراهیم و دیگر کس
همه کنعان نااهلند یا نمرود کنعانی
منبع. لغت نامه دهخدا
واژه راحت
معادل ابجد 609
تعداد حروف 4
تلفظ rāhat
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: راحة]
مختصات ( حَ ) [ ع . راحة ] ( اِمص . )
آواشناسی rAhat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
دل خون، خون دل
غم سوده
ناخوش
ناراحت :unhappy
معنی: غمگین، آشفته، نا آرام، دلواپس
ناراحت یعنی کسی که غمگین است
از نظر من، این واژه اشتباه جا افتاده و به معنی �غمگین� شناخته می شه؛ درحالی که فکر میکنم باید به موقعیتی گفته شه که فرد/شیء راحت نیست.
درست مثل Comfortable و Uncomfortable
دلخور
It’s me when sad
دربرابراین واژه تازی، می توان ازواژه پارسی ناخشنودبهره جست
ناراحت:
Sad
دمق، اسی، آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مضطرب، ناآرام
دمق
ناراحت = بدون آرامش ، ناآرام
واژه ی راحت که از رهات میاید خود پارسی ست که باید آنرا راهت نوشت، پیشوند �نا� که در آغاز برخی از لغت ها می آید تا براکس انرا نشان دهد در ناراحت دیده میشود بنابراین ناراحت را باید ناراهت نوشت.
متضاد راحت، غمگین و آشفته
مَحزون
غمگین مظطرب پریشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)