ناپایدار

/nApAydAr/

    ephemeral
    perishable
    unstable
    variable
    volatile
    evanescent
    fickle
    fleeting
    impermanent
    mercurial
    transient
    [phys.] unstable

فارسی به انگلیسی

ناپایدار کردن
destabilize

مترادف ها

fugacious (صفت)
اواره، نا پایدار، فرار، بی دوام، زود گذر، زودریز

changeable (صفت)
متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر

astable (صفت)
نا پایدار، ناپایا

unstable (صفت)
نا پایدار، ناپایا، زود گذر، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی پایه، لرزان

labile (صفت)
نا پایدار

ramshackle (صفت)
نا پایدار، شل، متزلزل، لکنتی

evanescent (صفت)
نا پایدار، محو شونده

transitory (صفت)
نا پایدار، زود گذر، فانی، سپنج، بی بقا

astatic (صفت)
نا پایدار، بی تعادل

transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

mutable (صفت)
نا پایدار، تغییر پذیر، قابل تغییر، بی ثبات

impermanent (صفت)
نا پایدار، بی ثبات، سپنج، موقتی، موقت

vacillatory (صفت)
مردد، نا پایدار، تغییر پذیر، مشکوک، نوسانی، جنبان

پیشنهاد کاربران

فنافرجام ؛ ناپایدار. آنچه فرجامش فنا باشد :
نامه جاه فنافرجام است
آنچه جاوید بماند نام است.
جامی.
بی قوام . [ ق ِ / ق َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی قوام ) ناپایدار. بی ثبات . بی استحکام : پرهیز کن از کسی که نشناسددنیا و نعیم بی قوامش را. ناصرخسرو. رجوع به قوام شود.
یک دمه. [ ی َ / ی ِ دَ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) ناپایدار و فانی و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ) .
سست . . . بی ثبات . . . . . .
بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. . . تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات. ( کلیله و دمنه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در حسن بی نظیری در لطف بی نهایت
در مهربی ثباتی در عهد بیدوامی.
سعدی.

رفتنی
بی ثبات _ بی دوام
بی ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر، مذبذب، هرهری مسلک
عاریتی
میرا
فانی
لق
موقت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس