هدایت

/hedAyat/

    steerage
    guidance
    showing
    conduction
    masculine proper name
    direction
    tutelage

فارسی به انگلیسی

هدایت الله
masculine proper name, guidance by god, [o.s.] guidance by god

هدایت با دستگاه
control

هدایت پذیر
navigable

هدایت پذیری
navigability

هدایت خودکار
fly-by-wire

هدایت خودکار در موشک
fly-by-wire

هدایت شدن
steer

هدایت شدن به
conduce

هدایت شدنی
amenable

هدایت نشده
unregenerate

هدایت و متمرکز کردن انرژی و احساسات
canalize

هدایت کردن
direct, lead, navigate, wave, conduct, steer, to guide, to lead

هدایت کردن اتومبیل
steer

هدایت کردن به راه راست
reclaim

هدایت کردن ناو
conn

هدایت کننده
didactic

مترادف ها

direction (اسم)
طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر

lead (اسم)
راهنمایی، سبقت، رهبری، تقدم، سر پوش، مدرک، هدایت، راه آب، سرب، شاقول گلوله، پیش افت

guidance (اسم)
راهنمایی، راهنما، رهبری، راهنمایی کردن، هدایت، رهنمود

steerage (اسم)
راهنمایی، اداره، تربیت، هدایت، سکان

leading (اسم)
راهنمایی، نفوذ، هدایت

conductance (اسم)
هدایت، رسانایی، انتقال، میزان هدایت، ضریب هدایت، میزان رسانایی، قدرت هدایت

conduction (اسم)
رهبری، هدایت، رسانایی، انتقال، بردن جریان

پیشنهاد کاربران

جهت
راهبری
راه راست
راه درست
رهنمون
هدایت: نایِش ( بن کنونی نودن ـِش ) ( نودن=هدایت )
هدایت یعنی راهنمایی. درعصر نزول قرآن، مردم عرب این کلمه را برای شناساندن راه و مقصد به کار می بردند.
عرب می اندیشید که چگونه راه را از بیراهه باز شناسد و برای رسیدن به مقصد چه راهی را بپیماید. آنها با اتکا به هوش و تجارب خود و استفاده از راهنمایی ره شناسان به سوی منزل مقصود حرکت می کردند و عرب، در عصر بعثت به این فرایند، هدایت می گفت.
...
[مشاهده متن کامل]

در قرآن، ستاره ها و راه های کهکشان، وسیله ای برای هدایت انسان ها در تاریکی های صحرا و دریا به شمار آمده است. در داستان دلاویز �موسی و آن آتش رازناک� معنی هدایت، به خوبی دریافتنی است: �موسی در بیابان با خانواده اش راه گم کرده، هو ا سرد و تاریک است. او احساس مسؤولیت می کند و ذهن و جانش برای حل مشکل کسان در تب و تاب و تکاپوست. این سو و آن سو به جست و جو بر می خیزد. آتشی از دور می بیند. به خانواده اش می گوید: درنگ کنید! من آتشی دیدم. باشد که از آن پاره ای برایتان بیاورم یا در آن هدایتی پیدا کنم �او اجد علی النّار هُدی� و هنگامی که به آن نزدیک می شود، ندا در داده می شود که ای موسی! هان! منم ، پروردگار تو…. و در بحبوحه همین حادثه شورانگیز است که وی به رسالت رهایی بخشیدن به قوم خویش ( بنی اسرائیل ) نیز مبعوث و برانگیخته می شود
باری، به قولی، در زبان عرب، هدایت با هدیه هم ریشه است. راستی نیز هدایت برای کسی که نمی داند راه چیست و از کجا می توان به مقصد و مراد رسید، موهبتی گرامی است. شاید این از بلاغت قرآن است که خود را کتاب هدایت معرّفی کرده و کلمه هدایت را به صورت های مختلف، بیش از سیصد بار به کار برده است. واژه ای که در جغرافیای جزیرهٔ العرب و عینیت حیاتِ مردم آن دیار، بسیار ملموس می نمود. عرب با آن واحه ها و بیابان ها و تحرّک و صحراگردی، هدایت را با تمام وجود درمی یافت و ارزش راه یابی و راهنمایی را خوب می فهمید. نه تنها عرب، بلکه هر کسی نیز که بداند �زندگی سفری اکتشافی است�، می داند که ره شناسی و راهنمایی، نیازی انسانی است و علامات طریق اهمیت بسیار دارند و در دلالت ها و نشانه های سر راه زندگی ، چه لطفی و عنایتی نهفته است و الهامات و بصیرت هایی که می توان برای تداوم راه از آنها یاری جست، چقدر حیاتی هستند و پیام های هدایت که نفوسِ مستعدّ ، از درون و بیرون می گیرند، تا چه اندازه در گسترش و اعتلای زندگی انسان مؤثّر است. در واقع، بلاغت اعجاز آمیز قرآنی، با فراوانی کاربرد مادّه هدایت، نه تنها زیستگاه خاص عرب در آن روز، بلکه روان شناسی عامّ بشر را منظور داشته است
https://tayyebin. net/shop/book. php?id=1843

رهنمون
هدات. هادی . رهنمو . رهنما
بله دوست ارجوند @شهریار آریابد
با ( هاختن ) هم رای هستم
میتوانید در همین سایت به جستجوی این واژه بپردازید
هدایت در لغت به معنی دلالت و راهنمائی توأم با لطف و دقت است و آنرا به دو شعبه تقسیم کرده اند : ارائه طریق و ایصال به مطلوب و به تعبیر دیگر هدایت تشریعی و هدایت تکوینی . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 461 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

هدایت از واژه ی هدی گرفته شده است . هدی در لغت عرب معمولاً به حیوانی گفته می شد که آن را به عنوان نذری به قربانگاه می بردند . و به عبارتی دیگر کلمه ( هدی ) به معنای آن حیوانی است که آدمی از شهر خود با خود به طرف مکه می برد، تا قربانی کند، از قبیل گوسفند و گاو و شتر. چون بوقع بردن این حیوان او را همراه با عطوفت و مهربانی می رانند و از خشونت با این حیوان خوداری می کردند لذا هدایت به معنی "راهنمائی به لطف و نرمی" از این کلمه گرفته شده است .

ارائه ٔ طریق
هدایت
هدایت ( عربی ) 1 - راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد؛ 2 - ( در تصوف ) راهنمایی از سوی خداوند که باعث رسیدن انسان به کمال می شود، آنچه خداوند به دل سالک می افکند تا به سبب آن به کمال رسد؛ 3 - ( اَعلام ) 1 ) تخلص رضاقلی خان للـه باشی، ادیب و مورخ ایرانی، پدر مخبرالدوله. مؤلف انجمن آرای ناصری ( فرهنگ فارسی ) ، ریاض العارفین، ذیل روضةالصفا و مجمع الفصحا، همه به فارسی؛ 2 ) هدایت ( = صادق هدایت ) : [1281 - 1330 شمسی] نویسنده ی ایرانی، از پیشگامان ادبیات داستانی به سبک غرب و با محتوای کاملاً ایرانی. از جمله: زنده بگور، سه قطره خون، سایه روشن، علویه خانم، حاجی آقا. از نخستین گردآورندگان ایرانی فرهنگ مردم. شامل نیرنگستان و اوسانه. مترجم متنهای پهلوی به فارسی از جمله: زند و هومن یسن، شهرستانهای ایران، کارنامه ی اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن. آثارش به بسیاری از زبانهای ترجمه شده است؛ 3 ) هدایت ( = مهدی قلی هدایت ) : [1240 - 1334 شمسی] دولتمرد و ادیب ایرانی، ملقب به مخبرالسلطنه و فرزند مخبرالدوله. نخست وزیر ایران [1306 - 1312 شمسی]، که قبلاً 13 بار وزیر و چهار بار استاندار شده بود. از نوشته های اوست: خاطرات و خطرات، سفرنامه ی مکه و کار بیکاری.
...
[مشاهده متن کامل]

رهبری
فرماندهی، دستور دهی، فرستادن
به معنای درست گزیدن وگزینش نمودن و راه و طریقت صحیح را انتخاب نمودن برای رسیدن به هدف و استقامت و پایداری در مسیر و صراط مستقیم.
در پهلوی " هاخت ، هاچش " از بن هاختن و هاچیدن به چم هدایت کردن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
هاختار = هادی
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَژور ( سنسکریت: سَچهودرَ )
پَتیباس ( سنسکریت: پَتهیبْ هْیَس )
کاریتَو kãritav ( سنسکریت: کاریتوَ )
ویریتیت ( سنسکریت: وْریتیتا )
سَماچار ( سنسکریت: سَماچارَ )
کوشیدیغ ( سنسکریت: کوشیدیکَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس