اسلان

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

اسلان. [ اِ ] ( اِخ ) قصبه ایست در کنت نشین است میث ، کنار نهر بونیه ، در دوازده هزارگزی مغرب دروکده. کاخی بسیار زیبا داردو وقتی شهر مهمی بوده است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

اسلان. [ اِ ] ( اِخ ) بارون دُ. یکی از شرقشناسان فرانسه. متوفی بسال 1878م. وی مقدمه ابن خلدون را بزبان فرانسه ترجمه و در سنه 1863 انتشار داد. و همچنین دیوان امروءالقیس را بعد از ترجمه با متن عربی آن یکجا بطبع رسانید. و هم تقویم البلدان ابوالفدا را ترجمه کرد. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

یکی از شرقشناسان فرانسه متوفی بسال ۱۸۷۸ وی مقدمه ابن خلدون را بزبان فرانسه ترجمه و در سنه ۱۸۶۳ میلادی انتشار داد . و همچنین دیوان امرو القیس را بعد از ترجمه با متن عربی آن یکجا بطبع رسانید .

پیشنهاد کاربران

اسلان در زبان ترکی به چم شیر است.
آسلان
معنی:شیر ، سلطان
ریشه اسم:ترکی

بپرس