ذح

لغت نامه دهخدا

ذح. [ ذَح ح ] ( ع مص ) سیلی زدن. تپانچه زدن. طپانچه زدن. کشیده زدن. چک زدن. || شکافتن. || کوفتن. || آرمیدن با.

فرهنگ فارسی

سیلی زدن . تپانچه زدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس