روافض

لغت نامه دهخدا

روافض. [ رَ ف ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رافضة. ( از معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ). طایفه ای از سپاه که قائد خود را ترک کردند. ( از معجم متن اللغة ). گروهی از لشکریان که قائد و رهبر خود را ماندند و ترک دادند و بازگشتند از وی. ( منتهی الارب ). لشکری که سردار خود را بگذارند و رافضه گروهی از آن. ( آنندراج ). رجوع به رافضة شود. || ( اِخ ) جماعتی از شیعیان که با زیدبن علی بن الحسین رضی اﷲ عنهم بیعت کردند و سپس به وی گفتنداز شیخین تبری کن و او ابا کرد و گفت این دو وزیران جدم بودند. پس ویرا ترک کردند و بدین جهت آنها را بدین نام نامیدند و رافضی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ). فرقه ای از شیعه که به زیدبن علی بیعت کردند و بعد از آن گفتند که از شیخین تبرا کن تا با تو همراهی کنیم. زید ابا نمود و گفت چگونه تبرا کنم از ایشان که وزیر و معاون جد من بودند. پس ایشان او را رَفْض کردند و گذاشتند تا آنکه عم حجاج ایشان را شهید کرد.( آنندراج ). فرقه ای است از شیعه و نسبت بدان رافضی است. ( از اقرب الموارد ). در ابتدا اسم فرقه ای از مردم کوفه از اصحاب زیدبن علی بن حسین بودند که چون او به امامت مفضول اظهار عقیده کرد از دور او متفرق شدند و او را ترک گفتند و به همین جهت رافضه خوانده شدند.اهل تسنن عموم فرق شیعه را به علت آنکه امامت خلفای ثلاثه را ترک نموده اند رافضه میخوانند. مغیرةبن سعیدرئیس فرقه مغیریه هم پس از آنکه رأی مخصوص خود رادر باب امامت محمدبن عبداﷲبن حسن ظاهر کرد و شیعه از او رو گرداندند ایشان را رافضه نامید. ( از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ). و رجوع به الفرق بین الفرق ص 54 و تبصرة العوام ص 370 و 418 و مقالات اشعری ص 17و تلبیس ابلیس ص 103 و رجوع به رافضی و رافضة شود.

فرهنگ فارسی

جمع رافضه
( صفت اسم ) جمع رافضه ۱ - گروهی که فرمانده و پیشوای خود را در جنگ ترک کنند . ۲ - شیعیان .

فرهنگ عمید

= رافضی

پیشنهاد کاربران

**روافض
فرهنگ فارسی عمید
= رافضی
**رافضی
لغت نامه دهخدا
رافضی . [ ف ِ ضی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به رافضة که جماعتی از شیعیانند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
**رافضی
لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

رافضی . [ ف ِ ] ( اِخ ) منسوب به گروهی از لشکر زیدبن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقه ٔ سنی هر شیعه رافضی است . چه ، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است . ( فرهنگ نظام ) :
گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را
جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین .
ناصرخسرو.
**رافضی
دیکشنری فارسی به عربی
زندیق , فاجر
**رافضه در لغت از ریشه رفض به ‏معناى ترک و رهاکردن فرد یا چیزى است. در اصطلاح، مشهورترین کاربرد واژه رافضی درباره معتقدان به امامت اهل بیت ( ع ) و منکران مشروعیت خلافت خلفاى قبل از امام على ( ع ) است.
**************************************************************************
از نظر من؛
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
مولوی

در مقابلش وهابیونه، که از جانب بیشتر اهل تشیع به اهل سنت گفته میشه.
وای بر ما که دینمان بازیچه ی تحقیر ها شود. . .
که من تو را �رافضی� خوانم😔 و تو مرا �وهابی� 😔
خالد نقشبندی / قطعات / قطعه شماره ۲۴ ( هنگام ترک مشهد مقدس و وداع با حضرت رضا علیه السلام )
خالد بیا و عزم سفر زین مقام کن
بر روضه رضا به دل و جان سلام کن
از گفتگوی خام روافض دلم گرفت
بر بند بار و قطع سخنهای خام کن
...
[مشاهده متن کامل]

بدعت سرای طوس نه جای اقامت است
برخیز و روی دل به در پیر جام کن
از خاک قندهار و هری نیز درگذر
مقصود دل چو خاص بود ترک عام کن
وز شام و مکه ات گره از کار وا نشد
من بعد صبح را به ره هند شام کن
خود را به خاک پای غلام علی فکن
محو هوای روضه دارالسلام کن
در کار خواجگی همه عمرم به باد رفت
خود را دمی به خدمت آن شه غلام کن
خالد چو هیچکس به سخن مرد ره نشد
بگذر ز هر چه هست و سخن را تمام کن

روافض جمع رافضی است و امروزه نه همه ی سنی ها، ولی این اصطلاح از جانب بسیاری از مسلمانان اهل تسنن به شیعیان نسبت داده می شود. رافضی یعنی از چارچوب و خط قرمز دین خارج شده، یعنی کسی که اسلام را ترک کرده و
...
[مشاهده متن کامل]
به اصل و شریان اصلی دین پشت کرده است. رفض یعنی رد کردن، ترک کردن، نفی و انکار کردن و دست رد به سینه زدن.

بپرس