Penis vomit
تخم آب، تخم آبِ شرمگاه، شیرِ شرمگاه، شیرِ کیر، شوس، شوسر
man - paste
cock sauce ( n. )
( US ) semen
dog water ( n. ) ( US )
مِنیٰ: محلی در کوهستان شرقی مکه
تو واژه نامه مکنزی نوشته بود ابوشنیه
که مشخصه پارسیه بازم
dick milk
آب کار. [ ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه : آب کارت مبر که گردی پیر. . . سنائی .
همون مایع نجسی که بوی گند وایتکس میده و همه ی ما انسان ها ( و حتی بقیه پستانداران ) از آن بوجود می آئیم و در بدن جنس نرِ پستانداران تشکیل میشه و در طی رابطه جنسی پس از عبور از سرویکس به رحم موجود ماده
... [مشاهده متن کامل] وارد شده و پس از یافتن تخمک سبب بوجود آمدن سلول زیگوت، دیرتر علقه و نهایتا نوزاد میشه. در این مایع تعداد به شدت زیادی از سلولهای جنسی نر ( اسپرم ) شناور هست
آب مردی . [ ب ِ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه . منی .
اب منی را به پارسی اب خازه و شوس و شوسر گویند و خازه خمیر و خمیره و سرشت است و ندانم ان راچون سفت است خازه گفتند یا چون خمیره مردمان است
لعل کرده رخ مزعفر خویش
بمنی همچو آب خازه من
سوزنی
منی ( بر وزن مشی ) در اصل به معنی تقدیر و فرض است ، و اگر نطفه انسان و حیوانات را منی می گویند به خاطر این است که صورت بندی از طریق آن انجام می گیرد .
در لهجه نیشابوری ( پارسی دری )
مْنْیْ ؛ انجام دادن سه کلمه ی ساکن که تلفظ آن کنی سخت می نُماید اما در اشعار مولانا و عطار و دیگران بسیار پر تکرار است
مْنُمْ : انجام میدهم
مْنْیْ : انجام میدهی
... [مشاهده متن کامل]
مْنَ : انجام میدهد
مْنِمْ : انجام میدهیم
مْنِنْ : انجام میدهید
مْنَنْ : انجام میدهند
در کلمه انجام دادن ، بخشیدن از
مْتُمْ : میدهم
مْتْیْ :میدهی ؛ مْتْی یَ ( انجام میدهی ؟ پرسشی میشود )
مْتَ : میدهد
مْتِمْ : میدهیم
مْتِنْ : میدهید
مْتَنْ : میدهند
انوشه باشید ( جاوید ، پایدار ، نَمیرا ) باشید
امنیه . [ اَ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ منی ( آب مرد ) . ( از یادداشت مؤلف ) .
مرد روغن . [م َ رُ غ َ ] ( اِ مرکب ) منی . آب مرد. ( ناظم الاطباء ) .
( آب کار ) آب کار. [ ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه
آب کارت مبر، که گردی پیر
کار این آب را تو سهل مگیر
بهترین میوه ای ز باغ تو اوست
راستی روغن چراغ تو اوست
او نماند چراغ تیره شود
... [مشاهده متن کامل]
خاطرت کند و چشم خیره شود
به فریب دل خیال انگیز
هر دمش در فضای فرج مریز
پیش این ناودان خونریزان
سیل آشوب بر مینگیزان
آتش شهوتش به یاد مده
و اینچنین آب را به باد مده
در سرت اوست عقل و در رخ رنگ
در کمر سیم و در ترازو سنگ
اصل ازو بود و فرع ازو خیزد
اوست آبی که زرع ازو خیزد
آب روی تو آب پشتت و بس
تیغ آبی چنین به مشت تو بس
مهل این نطفه، گر حرام بود
پخته کن کار، اگر نه خام بود
نطفه از لقمهٔ حرام و حرج
ندهد فرج را ز نسل فرج
گندم بد نمی توانی کشت
چه طمع میکنی به نطفهٔ زشت؟
فرج گورست و اندرو لحدی
صحبت او عذاب هر احدی
آلتش شهوت تو کور افتاد
زنده زان بی کفن بگور افتاد
چه بزاید خود از چنان کوری؟
خاصه در وحشت چنان گوری
زندهٔ خود مکن به گور، ای دل
نام خود بد مکن به زور، ای دل
راست کن ره چون آب میرانی
ورنه خر در خلاب میرانی
زن ناپارسا مگیر به جفت
اگر از بهر نسل خواهی خفت
که پسر دزد و نابکار آید
بدنهادست و بد به بار آید
کند اندیشه با تو روز ستیز
آنچه شیرویه کرد با پرویز
شیر شیرویه چون حرام افتاد
خنجرش را پدر نیام افتاد
هر ستم کز چنین پسر باشد
همه در گردن پدر باشد
او ز خود در عذاب و خلق از وی
پدرش را دعای بد در پی
زو چه رنجی که دسترنج تو خورد
گرگ پرورده ای چه خواهد کرد؟
به خطا از پسر برنجیدی
زانکه آب خطا تو سنجیدی
قند تلخی فزود، دادهٔ تست
بره گرگی نمود، زادهٔ تست
پنبه کشتی، طمع به ماش مدار
جو بکاری، عدس نیارد بار
آنکه او را تو زشت کاشته ای
خوبی از وی چه چشم داشته ای؟
تخم بد در زمین شوره چه سود؟
در سپیدی سیاهی آرد دود
جو و گندم چو بر خطا ندهد
آدمی هم جزین عطا ندهد
باید اندیشه هم به دادن شیر
که ز خامیست آن گشادن شیر
شیر بد خلق تخم شر باشد
شیر بدکاره خود بتر باشد
تو که گر خانه ای نهی بنیاد
مزد مزدور جویی و استاد
پس به دست آوری زمینی سخت
آجر و سنگ و خشت و خاک و درخت
ساعتی خوبتر برانگیزی
وانگهی خشت و گل فرو ریزی
چو به کاخی که میکنی از گل
بار این جمله می نهی بر دل
در اساس نتیجه و فرزند
آلت و اختیار بد مپسند
ورنه فرزند خانه کن باشد
رنج جان و بلای تن باشد
اوحدی
آب پشت. [ ب ِ پ ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) نطفه. منی. آب مردی :
آب رخ زآب پشت بگریزد
کآب پشت آب رویها ریزد.
سنائی.
پارسی پهلوی: شوسر šusr
انچه گرم و لزج باشد و با شدت و سوزش بیرون جهد
به پارسی میانه واژه ی "شوسْر" بکار میرفت.
دکتر کزازی واژه ی " شوسْر" را در نوشته های خود به جای واژه ی " منی" بکار برده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 232. )
جمع منیه، آرزو و خواهش
منی به مایع سفیدرنگ و غلیظی متشکل از تمامی ترشحات مجاری تولید اسپرم و ترشحات پروستات و ترشحات غددی که در کنار ریشهٔ آلت مرد قرار دارند. گُشناب
در پارسی " شوس " به چم آب گشنی ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)